وارثین

مرکز تولید و توزیع محصولات جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی

وارثین

مرکز تولید و توزیع محصولات جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی

سلام

بهترین کتاب دفاع مقدسی که تاکنون خوانده اید کدام است؟

1- خاک های نرم کوشک

2- من زنده ام

3- تپه جاویدی و راز اشلو

4- مرگ از من فرار می کند

5- اینک شوکران

6- پایی که جا ماند

7- آن23نفر

8- دیدم که جانم می رود

9-دا

10- حکایت زمستان

همچنین شما می توانید در قسمت نظرات کتاب دیگری را پیشنهاد دهید در صورتی که تعداد خوبی بر آن توافق داشتند به فهرست بالا اضافه خواهد شد.

همچنین شما می توانید خاطره ی خود از خواندن هر کدام از این کتب را در قسمت نظرات بنویسید تا با نام شما نمایش داده شود.

و

قسمت هایی از متن کتاب مورد علاقه تان را در قسمت نظرات بنویسید تا دیگران نیز ترغیب به خواندن کتاب مورد نظر شما شوند.

4خرداد و دزفول

سلام

امروز 4خرداد است همین...

اگر نظری صحبتی داشتید بگید تا در همین پست با نام خودتان درج شود...

همسر شهید کجباف در وارثین

وقتی پیام حماسی خانواده شهید کجباف را شنیدم، یاد کربلا و ام وهب افتادم. سر فرزند شهیدش را که دشمنان به خیمه‌گاه انداخته بودند، به میان دشمنان پرتاب کرد و آنان را تحقیر کرد. خدایا این قربانی را با اصحاب ابا عبدالله الحسین(ع) محشور کن که چنین خانواده شجاعی دارد و مایۀ اقتدار جبهه مظلوم مقاومت شده است.

واکنش‎ها به سخنان حماسی «ام وهب انقلاب اسلامی» ادامه دارد/     
سخنان حماسی همسر یکی از شهدای مدافع حرم

 وقتی پیام حماسی خانواده شهید کجباف را شنیدم، یاد کربلا و ام وهب افتادم. سر فرزند شهیدش را که دشمنان به خیمه‌گاه انداخته بودند، به میان دشمنان پرتاب کرد و آنان را تحقیر کرد. خدایا این قربانی را با اصحاب ابا عبدالله الحسین(ع) محشور کن که چنین خانواده شجاعی دارد و مایۀ اقتدار جبهه مظلوم مقاومت شده است.    

گروه معارف – رجانیوز: سخنرانی تاریخی و زینب گونه همسر شهید کجباف، شهید دلاور خوزستانی که در دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام ایراد شد، واکنش‎های متفاوتی را به دنبال داشته، به نحوی که در جدیدترین واکنش‎ها، حجت‎الاسلام پناهیان این سخنان را یادآور خاطره ام وهب‎ درمیدان کربلا توصیف کرده است.
 
 
به گزارش رجانیوز، همسر شهید کجباف در ابتدای مراسمی که برای یابود این شهید در اهواز برگزار شده بود، با توجه به درخواست تروریست‎ها برای معاوضه پیکر شهید در مقابله بهایی مشخص، از معامله پیکر شهید با تروریست ها خبر داد و گفت: «هیچگاه به خواسته دشمنان اسلام و شیعیان تن نمی‌دهیم و هیچ یک از اسیران آنها را با پیکر پاک شهیدانمان معاوضه نخواهیم کرد. ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمی‌گیریم.  
ادامه مطلب ...

کتاب من زنده ام در دزفول

سلام

با خودم فکرای زیادی در مورد این کتاب کردم انتشارات سوره به عنوان ناشر کتاب «دا »خیلی تلاش کرد این کتابو تکرار کنه ولی توفیقی نیافت وقتی قبل از نمایشگاه کتاب مطلبی خوندم که آقا این کتابو دو روزه خوندن بازم باورم نشد این کتاب یه کتاب دیگس وقتی توی نمایشگاه کتاب این کتابو گرفتم و فهمیدم یه ناشر گمنام چاپش کرده و 2ساله چاپ شده تعجب کردم...ولی هنوز باور نکرده بودم وقتی نوشته ی آقا رو دیدم و برنامه ی تلویزیونیو، فهمیدم خبراییه ولی بازم باور نکردم حتی وقتی صحبت آقای رشادو خوندم که من کتاب زیاد نمی خرم یا نمی خونم ولی این کتابو تا ته با ولع خوندم بازم باورم نشد ولی وقتی مقدمه ی نویسنده رو خوندم و بی اختیار اشکم جاری شد(1) وقتی توی یک مقدمه همه چیز بود از عرض ارادت به آن که درود حضرت ماه بر او شد از معرفی شهدای بزرگ اسیرمان که ازشان خیلی بیشتر از شهدای دیگر غافلیم از عرض ارادت به حضرت عشق و سید آزادگان و سیدالاسرا و چندین و چند شهید اسیر و عرض ارادت به ساحت بی بدیل حضرت صبر و همه همه در یک جمله من زنده ام. فهمیدم که این کتاب دیگه ایه.

خانم آباد آجرک ا...

عجب کتابی نوشتی دست مریزاد.

گوارایتان باد این شور و سرور و با حضرت عقیله ی بنی هاشم(س) محشور شوید.

 به گوشه ای از کتاب مهمانتان می کنم:

این کتاب را تقدیم می کنم:

به ساحت مقدس پیام آور کربلا که قصه ی اسارتش از واقعه عاشورا حماسه ساخت و اسارتش سرمشق همه آزادگان جهان و از جمله زنان آزاده ی کشورمان شد.

به پدر و مادر و برادران و خواهرانم که در طول جنگ و دوران اسارتم دلیرانه جنگیدندو ثانیه های انتظار را با توکل بر خدا شمردند و به دلواپسی ها پشت کرده و ایوب وار صبوری کردند.

به روح ملکوتی مرحوم حاج آقا ابوترابی که تکه ای از خدا بود که در زمین جامانده بود و مقام معظّم رهبری او را سید آزادگان نام نهاد.

(1)به روح بلند شهیدمحمدجواد تندگویان که همه ی وجودش غیرت و شرف بود و هربار که بدطینتان در سلول ما را باز می کردند فریاد می کشید«نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ »هر کس صدای مرا می شنود فریاد بزند«  وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ  »وقتی پیکر این شهید غریب به ایران رسید استخوان های شکسته و درهم ریخته ی سر و تنش دشمن زبون را رسواتر کرد.

به همه همسرانی که با تبسم از یادگاران جنگ تیمارداری می کنند تا کاشانه ی زندگی گرم و پرشور بماند.

به چشم های همیشه ترو منتظر همسر مفقودالاثر محمدزارع نعمتی که می گوید: هروقت محمد در خوابم به خانه می آید همه خانه  بوی عطری را می گیرد که او همیشه از آن استفاده می کرد.

به همه ی همسران صبور آزاده ای که ثانیه های جوانیشان در انتظار گرفتن پرنده های کاغذی سپری شد.

به فرزندانی که بی هیچ خاطره ای از پدر، سال های بسیاری را در انتظار دیدار او سپری کردند بویژه فرزند امیرخلبان حسین لشگری که در طول هیجده سال اسارت پدر، فقط یک نامه از او دریافت کرد.

این کتاب را نوشتم که بگویم:

من زنده ام که فراموش نکنیم از خانواده آبیان، پدر و پسر که در یک روز شهید شدند و مادر، حجله ی همسر و پسرش را با هم چید.

من زنده ام که فراموش نکنیم هنوز هم میثم پسر طلبه ی شهید حسین زاده(مفقودالاثر) هر شب چشم انتظار، پشت در حیاط می خوابد که شاید یک روز پدرش بی خبر در خانه را بزند و او اولین نفری باشد که در را به رویش باز کند.

من زنده ام که فراموش نکنیم جنگ تحمیلی جنگ تحمیلی هشت ساله، جنگ دنیا با ایران بود و دفاع ما یک تنه بود. میگ و میراژهایی که بمب بر سر ما می ریختند هدیه ی شوروی و فرانسه بودند و مواد اولیه ی بمب های شیمیایی گاز خردل و سیانور، تحفه ی آلمان به رژیم بعث عراق بود. هواپیماهای خبرچین آواکس و ناوهایی که نفت کش های عربستان و کویت را اسکورت می کردند، همه چشم روشنی آمریکا به صدام بود. آنها با ناوچه هایی که به رژیم بعثی عراق پیشکش می کردند با هواپیماهای سوپراتاندار به سکوهای نفتی ما حمله ور می شدند. ناجوانمردانه تر اینکه این جنگ، فقط جنگ سرباز و ارتش نبود بلکه آنها دامنه ی جنگ را به تمام شهرها و خیابان ها و مردم بی سلاح کشانده بودند و با موشک های نه متری و دوازده متری، کوچه های دو متری را مورد اصابت قرار می دادند تا هیچ جان پناهی برای کودکان، مادران و غیرنظامیان باقی نگذارند. حالا چطور فرزندان ما باید باور کنند کشورهایی که اسلحه در اختیار صدام می گذاشتند؛ تغییر روش داده اند و دوستدار صلح و مدافع حقوق بشر شده اند؟

...

کاش دنیا بداند برای ما و تاریخ ما مایه ی فخر و مباهات است که فتح اله عزیزی سواد نداشت اما وقتی در اردوگاه خواندن و نوشتن را آموخت؛ اولین جمله ای که نوشت این بود: « من تا آخرین قطره ی خونم مقاومت خواهم کرد» و به این شعار عمل کرد.

...

این کتابو می تونید از:

مرکز فرهنگی وارثین به نشانی: دزفول- خیایبان امام خمینی شمالی- بالاتر از سبزقبا- کوچه شهدا- روبروی مسجد لب خندق تهیه نمایید.

ضمنا تلفن های تماس: 09168230974و2254556



فیلم چ در دزفول

سلام

امروز سالروز شهادت شهید چمران است چه خوب است که همه با هم به دیدن فیلم چ که پیرامون این شهید بزرگوار است برویم



این فیلم به تازگی در مجتمع سینمایی دزفول به نمایش درآمده است.


قسمتی از بیانات رهبر انقلاب پیرامون شهید چمران در سال89

حالا توقعی که ما داریم و این توقع، توقع زیادی هم نیست، یعنی آن زمینه‌ای که انسان مشاهده میکند - این روحیه های پرنشاط شما، این دلهای پاک و صاف، این ذهنهای روشن، این جوّال بودن فکرهای شما که انسان در عرصه‌های مختلف از نزدیک شاهد است - این امید را و این توقع را به انسان میبخشد، این است که فرآورده‌ی دانشگاه جمهوری اسلامی - نه به نحو استثنا بلکه به نحو قاعده - چمران‌ها باشند؛ نه اینکه چمران‌ها یک استثنا باشند. این امید، امید بی‌جائی نیست.(89/4/2)

چمران کیست که رهبر انقلاب می فرمایند توقع از دانشگاه تولید همانند اوست...


یا امام خمنی می فرمایند: ...مثل چمران بمیرید...(60/4/1)


اگر می خواهید کمی از شخصیت چمران را بشناسید این فیلم را ببینید...

تیزر فیلم چ



شهدای گمنام دزفول...اینا مادر روی مزارشون نمیاد اینا غریبن...شاید هم...فقط مادر روی مزارشون میاد...

این مطلب عینا از تارنمای عزیز الف دزفول روشنی بخش ماست...

بیایید همه خادم الشهدا شویم

برنامه عصر پنجشنبه های یادمان شهدای گمنام و فراخوان جمع آوری کمک های نقدی برای این کار

پس از مدتی از انتشار پست های مربوط به شهدای گمنام و پیگیری های متعدد حقیر در این خصوص ، ظهر پنجشنبه ، به همراه برادر سرتیپی فرمانده جوان و پرتلاش ناحیه مقاومت مالک اشتر برای بیان برنامه ها و طرح هایمان در خصوص یادمان شهدای گمنام، رفتیم سمت سرهنگ صفار ، مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول.

سرهنگ صفار آدم فوق العاده خاکی ، صمیمی و مهمان نوازی است. اگر توی لباس نظامی او را نبینی هیچ گاه باور نمی کنی که یک نیروی نظامی است. فوق العاده مهربان است و دلسوز  و خلاق در مدیریت و نقدپذیر در عملکرد. برخلاف بسیاری از مدیران که به محض شنیدن یک نقد ، سرخ می شوند و جبهه می گیرند و تهمت می زنند و تحقیر می کنند و گوش می پیچانند.

  بدون تشریفات معمول مدیران، ما را پذیرفت . در فضایی کاملا دوستانه، اول من شروع کردم و از برنامه های مرکز در خصوص وضعیت یادمان پرسیدم که ایشان با صبر و حوصله و در نهایت صداقت برایمان تشریح کرد که در اولویت های اول مرکز فرهنگی دفاع مقدس این است که  پس از جذب بودجه، به وضعیت یادمان رسیدگی شود که البته ممکن است هم کمی زمان بگیرد.

سپس من و آقای سرتیپی شروع به بیان طرح و برنامه ای کردیم که برای یادمان داریم و ایشان با آغوش باز استقبال نموده و قول همکاری دادند و اظهار داشتند که تمام تلاش خود را جهت این طرح انجام خواهند داد.

 

و اما طرحی که که برای عصرهای پنجشنبه  یادمان مطرح گردید به شرح زیر است :

عصرهای پنجشنبه که مردم به زیارت اهل قبور می روند، یادمان شهدای گمنام بر خلاف روزهای اول دفن این شهدا، زاتران بسیار کمی دارد. لذا برای اینکه عصرهای پنجشنبه بتوان یادمان را برای زیارت مردم و دوستداران شهدا آماده کرد برنامه های پیشنهاد شد که با استقبال سرهنگ صفار مواجه شد.

پیشنهاد ما این بود که :

1-  جهت حفظ حرمت شهدا و اینکه زائران عزیز با کفش بر روی مزار این شهدا قدم نگذارند و این مکان متبرک با کف کفش زائران به خاک و گل و . . . آلوده  نشود، محل یادمان با موکت پوشیده شود.

2- چون با پوشیده شدن کف یادمان با موکت، سنگ مزارها پوشیده می شود و از طرفی سنگ مزارها در محل صحیح دفن شهدا قرار ندارد و حاوی مشخصات شهدا نیستند، تندیس هایی مشابه سنگ قبر که حاوی اطلاعات شهدا شامل سن، محل شهادت و تاریخ شهادت این عزیزان می باشد ، ساخته شده و در محل دقیق مزارها به صورت موقت قرار داده شود.

3- فضای اطراف یادمان از علف های هرز رشد کرده پاک سازی شود و در محل های مخصوص اطراف یادمان فضای سبز ایجاد شده و گل کاری شود و مزارهای منور  با گلدان و شاخه های گل و عطر و گلاب مزین و معطر شود.

4- یک هیات کوچک و خود جوش برای برپایی برنامه های عصر پنجشنبه با هماهنگی و پیگیری برادر سرتیپی تشکیل شود که کارهای تدارکاتی آنجا را به عهده گیرند.

5- عصرهای پنجشنبه از طریق فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و رادیو دزفول ، مردم به زیارت شهدای گمنام دعوت شوند.

و البته تمامی این برنامه ها فقط یک شروع برای نیل به برنامه ها و کارهای بزرگتر باشد. یک شروع برای دعوت از مردم برای ادای دین به این میهمانان گمنام تا ان شاء الله با حضور پرشور مردم بتوان برنامه های بزرگتر و سرشار از معنویتی به اجرا درآورد.

و البته از سرهنگ صفار خواستیم که با انجام هماهنگی های مورد نیاز وضعیت روشنایی یادمان را هنگام شب فراهم آورد تا مردم بتوانند شب ها با خیال آسوده تر و احساس امنیت بهتری از زیارت شهدا بهره مند شوند.

سرهنگ محمدرضاصفارپور ، مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول

جناب سرهنگ صفار از این پیشنهادات استقبال نموده و قول دادند نهایت همکاری را داشته باشند تا بتوانیم در پنجشنبه آینده و پنجشنبه های بعدی ، یادمان را برای زیارت مردم آماده کنیم و یک تقسیم کار به شرح زیر صورت گرفت :

قرار شد که مرکز فرهنگی دفاع مقدس پیگیری لازم را جهت آماده سازی هرچه بهتر فضای فیزیکی یادمان انجام داده و همچنین سیستم صوتی جهت عصرهای پنجشنبه در اختیار قرار دهد ، همچنین سرهنگ صفار قول دادند که پیگیری جدی در خصوص وضعیت روشنایی یادمان انجام داده و در صورت همکاری شرکت توزیع نیروی برق حتی چراغ های مخصوص نیز تهیه و جهت نصب در اختیار قرار دهد که برادر سرتیپی هم قول دادند در این خصوص هماهنگی هایی انجام دهند.

قرار شد آقای سرتیپی پیگیری تشکیل هیات در خصوص خدمت به شهدای گمنام را انجام داده و  کارهای تدارکاتی مربوط به مهیا کردن فضای یادمان را برای زیارت مردم فراهم آورد.

و در نهایت قرار شد این حقیر پیگیری های لازم را جهت جمع آوری هزینه تهیه موکت و  تندیس های مربوط به سنگ مزارها و همچنین پیگیری خرید موکت و طراحی و ساخت تندیس ها را انجام دهم و به یاری خدا عصر پنجشنبه ای که در پیش داریم، همه با هم در فضایی جدید، میهمان سفره شهدای گمنام یادمان دزفول شویم.

همینجا لازم می بینم که این نکته را تذکر دهم که پس از پیگیری های حقیر جهت تهیه موکت و طراحی و ساخت تندیس سنگ مزار شهدا، هزینه ای بین 700 تا 800 هزارتومان مورد نیاز است. لذا از کلیه دوستانی که دوست دارند در ثواب این کار خیر و خدمت به شهدای گمنام شریک شوند ، خواهشمندم در بخش نظرات آمادگی خود را جهت پرداخت هزینه اعلام کنند تا هماهنگی لازم جهت دریافت هدیه آنان صورت گیرد.

چون قرار شده است تا پنجشنبه آینده یعنی چهار روز دیگر ، کارها انجام شود، خواهش دارم که دوستان سریعا کمک های نقدی خود و سایر افرادی را که در راستای خدمت به شهدا دریغی ندارند به دست حقیر برسانند.

همچنین لازم می دانم اعلام کنم که به دلیل اینکه نخواستیم خودمان را درگیر التماس به ادارت و ارگان های مختلف کنیم ، تصمیم گرفتیم خودمان پول بگذاریم روی هم و خودمان کار را به نتیجه برسانیم و زیر دین مدیران دلسوز!!!!  و فرهنگ دوست!!! و خادم الشهدای !!! شهرمان نرویم.

پس همینجا اعلام کنم که دوستان در قسمت نظرات ، نگویند که چرا ادارات و نهادها و ارگان ها برای اینکار هزینه نمی کنند. لابد نمی شود دیگر. !!!!!

دعا کنید کارها خوب پیش برود

به امید حضور پرشور همه دوستان در عصر پنجشنبه همین هفته ، یادمان شهدای گمنام دزفول روبروی آقا رودبند

خواهشمندم که از هر طریق که می توانید به همشهری ها و خصوصا جوانان اطلاع رسانی بفرمایید

و منتظر کمک های نقدی شما هستم

به بهانه ترانه زیبا وفوق العاده جذاب«شهر غرور» اثر«سیدمهدی ضامنی» برای دزفول

این مطلبو عینا از وبلاگ عزیز الف دزفول می ذارم...

بالانویس1:

تعدادی از دوستان طی پیامک و کامنت های خصوصی از من می پرسند : چرا «الف دزفول» در ارتباط با روز دزفول هیچ مطلبی منتشر نکرد؟ و من هم در پاسخ گفتم : سه سال است که سکوت من بزرگترین اعتراض به برنامه ریزی و اجرای برنامه ها در این روز است. روز دزفول متعلق به همه دزفولی هاست و نه مربوط به عده ای خاص که خود را همه کاره می دانند و عقل کل. همین.

 

بالانویس 2:

شنیدن ترانه فوق العاده زیبای «شهر غرور» با صدای هنرمند جوان و آینده دار دزفولی ، «سید مهدی ضامنی» در یادواره شهدای موشکی دزفول ، مرا برآن داشت تا فارغ از مسئله «روز دزفول» که نقد روز دزفول و برنامه ها و حاشیه هایش ساعت ها زمان می طلبد، این پست را بنویسم.

 

  

مرغ همسایه غاز نیست

قدر هنرمندان دزفول را بدانید +گفتگوی تلفنی با سید مهدی ضامنی و دانلود ترانه زیبایش برای دزفول

 

 سیدمهدی ضامنی خواننده ارزشی و آینده دار دزفولی

تبلیغات مکرر رسانه ای در ارتباط با رو نمایی از ترانه ای بنام  «الف دزفول» توسط آقای «وحید سالاری » مرا برآن داشت تا با اشتیاق فراوان به دنبال این باشم که هرچه زودتر آن را بشنوم. لذا فایل آن را از طریق برخی دوستان پیدا کرده و سراپا گوش شدم. با گوش دادن این ترانه ، که به عنوان یک فرد عامی و شنونده معمولی می توانم قریب به ده ایراد و اشکال محتوایی و فنی از آن مطرح کنم ، انگار آب سردی بر آتش اشتیاق من ریخته شد و زیر لب گفتم: حیف هزینه هایی که برای این کار شده است. این تنها نظر من نبود، بلکه نظر تعداد زیادی از دوستانی بود که فایل آن را از طریق واتساپ برایشان ارسال کردم.

با این مقدمه می خواهم به طرح یک مسئله فوق العاده مهم بپردازم.

و آن نکته این است که در شهرستان دزفول ، از قدیم الایام این ویژگی حاکم بوده و همچنان حاکم است که مسئولین و متولیان امر، به پتانسیل ها و توانایی های داخل شهرستان توجه نداشته و همیشه چشمشان به خارج از دزفول است.

بازیگران ، خوانندگان ، مجریان ، مداحان، شاعران ، نویسندگان، سخنرانان و . . . اهل دزفول و ساکن دزفول، هیچگاه به چشم نمی آیند. هرچند دارای توانمندی ها و تکنیک هایی فوق العاده قدرتمند تر از افرادی باشند که مسئولین برگزار کننده برنامه های مختلف، از خارج از دزفول دعوت می کنند و این همان «غاز بودن مرغ همسایه است»

مسئولین برنامه ها، حتی حاضر می شوند هزینه های سرسام آور و مبالغی غیرقابل باور را پرداخت کنند ولی برای برنامه هایشان به این توانمندی داخلی توجه نداشته باشند.

و نکته جالب تر این است که عمدتا پس از این دعوت ها و سرمایه گزاری ها و هزینه کردن مبالغ گزاف ، نتیجه ای عکس بدست می آید و برنامه اجرا شده مطلوب مردم نبوده و اقبال عمومی را در پی ندارد.

یادم نمی رود مجری محترمی که برای یادواره شهید صبور دعوت شد، هزینه های مختلف بلیط و اسکان و حق الزحمه و . . . را دریافت کرد و در شب وفات حضرت فاطمه معصومه مردم را وادار به کف زدن نمود و موجبات اعتراض همه را فراهم کرد. آیا واقعا قحط مجری بود ؟

آیا واقعا در دزفول قحط هنرمند است که اینچنین با هنرمندان دزفولی مقیم، برخورد می شود.

عموم مردم بر این نکته واقف هستند که هنرمندان مدعو ، فقط و فقط به خاطر مسائل مالی تشریف می آورند و اگر مبالغ درخواستی آنان پرداخت نشود، از حضور و اجرا خودداری می کنند، حال می خواهد مجری یک یادواره شهدا باشند یا مداح و سخنران و کارشناس. در حالی که عزت نفس بسیاری از هنرمندان دزفولی حتی گاهی به گونه ای است که در مقابل اجرای برنامه وجهی دریافت نمی کنند.

نمونه بارز آن جناب آقای نظام اسلامی که برای مجری گری یادواره شهدای دزفول در سال 79 مبلغ یک میلیون و هفتصد هزارتومان گرفت و این مبلغ در سال 93 هم هنوز مبلغ قابل توجهی است.

بگذریم.

این خصلتی که آقایان دارند خصلت خوبی نیست.

برگردم سر اصل مطلب که همان ترانه زیبا و شاهکار «سیدمهدی ضامنی» به نام  «شهرغرور» است.

برای کسب اطلاعات بیشتر در ارتباط با این کار فوق العاده جذاب و پرمحتوا ، شماره تلفن آقای ضامنی را از سید عزیز گرفتم و با صدای مهربان و گرم آقا مهدی مواجه شدم.

آقا مهدی که متولد 1369 است و کارشناسی حقوق دارد و در حال حاضر دوران خدمت سربازی اش را در سپاه ناحیه دزفول سپری می کند، ترانه اش را چنین برایم معرفی کرد :

«از چهار ماه پیش به پیشنهاد پدرم، مقدمات این کار را شروع کردم. شعرش را آقای احسان محمدی برایم گفت که از دوستانم است.آهنگسازی کار را خودم انجام دادم و تنظیم آن را آقای «امید رهبران» از «موسسه فرهنگی هنری افق نو »انجام داده است و این موسسه ، همان موسسه ای است که کار تنظیم آهنگ مرگ بر آمریکای حامد زمانی را انجام داده است و به پیشنهاد سپاه دزفول روند تهیه کار سرعت گرفت و سپاه دزفول هم قول حمایت از من در این ترانه را داده است»

آقا مهدی هم درد دل بسیاری از هنرمندان دزفول را داشت و اینکه او را در استان ها و شهرهای دیگر بهتر از دزفول می شناسند، اینکه اجراهایی زنده در استان قم و کرمان و . . . داشته است و اینکه موسسه افق نو ، قصد دارد با او کار کند و از پیشرفت هایش برایم گفت و اینکه دوست دارد همیشه کارهای ارزشی بخواند.

پس از مکالمه ای حدودا ده دقیقه ای با آقا مهدی به او گفتم که برایش آرزو دارم روز به روز علاوه بر اینکه پیشرفت می کند ، خاکی تر و متواضع تر شود و مثل خیلی دیگر از هنرمندان دچار غرور نشود. او هم به آرزویم آمینی گفت و گوشی را قطع کردو من بلافاصله شروع کردم به نوشتن.

 شروع کردم تا به مسئولین شهرم بگویم : آقایان عزیز. کمی هم کانون توجه خود را معطوف کنید به داخل دزفول. به توانمندی های جوانان دزفولی ایمان داشته باشید. روی این توانمندی ها سرمایه گزاری کنید.

چقدر از هنرمندان ما باید به دلیل این بی توجهی ها و دیده نشدن توسط شما، زندگیشان را بگذارند روی دوششان و از شهر بروند؟

 ببینید یک کار خود جوش که توسط یک جوان دزفولی انجام شده است چقدر زیبا ، جذاب ، پر محتوا از کار در می آید. چقدر مضامین جالبی در آن بکار می رود.  مثل :

«دنیا شنیده قصه مونو»

«شهری که به عهدش وفا کرد»

«با ذره ذره ی وجودش»

«دزفول دینش رو ادا کرد»

و با صدای گیرای آقا مهدی اقبال عمومی به دست می آورد.

 آیا حتما برای انجام یک کار هنری باید بروید سراغ یک هنرمند مشهور؟یک مجری مشهور؟ یک شاعر مشهور ؟ یک خواننده مشهور؟

چه وقت می خواهید این تفکر را بی خیال شوید که اگر یک کاری با چنان هنرمندانی انجام شود ، خوب از کار در می آید؟

چرا به جوان تر ها میدان نمی دهید؟

چرا فکر می کنید هنرمندان دزفولی از پس این کارها بر نمی آیند و هنرمندان جوان دزفولی دیگر چگونه باید توانایی های خود را به اثبات برساند؟

چند بار باید کارهای شکست خورده و بدون نتیجه را تجربه کنید آخر؟

یا واقعا در این عدم توجه، بحث، بحث دیگری است و منافعی برای برخی ها دارد؟

نمی دانم. واقعا نمی دانم قضیه چیست؟

 من فکر می کنم ، بهترین ملاک نظر عموم مردم است.

 هم ترانه «الف دزفول» را با آن همه تبلیغ برای رونمایی و امواج رسانه ای می گذارم  برای دانلود و هم ترانه «شهر غرور» را که آقا مهدی ضامنی در نهایت تواضع و بدون آگهی و تبلیغات خواند.

قضاوت با شما مخاطبان الف دزفول.

 

دانلود ترانه الف دزفول اثر وحید سالاری با شعر عبدالرحیم سعیدی راد با ظرفیت 5 مگابایت

دانلود ترانه شهر غرور اثر سید مهدی ضامنی با شعر احسان محمدی با ظرفیت 2 مگابایت

 

کاش روزی برسد که قدر هنرمندانمان را بهتر بدانیم و با بی توجهی به آنان از دستشان ندهیم و قدردان زحماتشان بوده و برای تلاش هایشان ارزش قائل شویم و دیگر به غاز بودن مرغ همسایه اعتقاد نداشته باشیم.

 آقا مهدی ضامنی ، اگر حمایت شود، با توانایی هایی که دارد می تواند بسیار بالاتر از حامد زمانی بدرخشد

میهمان نوازی به سبک مسئولین دزفولی از علی موجودی عزیز

مطلب میهمان

این مطلب را از جناب علی موجودی عزیز بخوانید و همچنین متن کامل و همچنین قسمت های بعدی را در خود وبلاگ ایشان ملاحظه نمایید...

بالانویس 1:

قریب به سه سال دندان روی جگر گذاشتم تا این مطلب را ننویسم. منتظر ماندم تا شاید آقایان به وعده هایی که دادند عمل کنند. اما دیگر تاب و تحملش را ندارم که بگذارم این حرف ها توی دلم بماند. می خواهم فریادش بزنم. هر کس ناراحت شد، بگذار ناراحت بشود. هر کس بی انصافی را به خودش گرفت به جای اینکه دنبال من باشد تا گوشم را بپیچاند، برود و کاری بکند. راهی بیاندیشد. قصد دارم در چندین پست متوالی شامل انتقاد، درددل، فراخوان و پیشنهاد، از این درد بگویم تا تلافی سه سال سکوتم را در بیاورم. همسنگران الف دزفول، این چند روز همراهیم کنید.

اولین فصل را با هم بخوانیم :

 


میهمان نوازی به سبک مسئولین دزفول

(فصل اول)

 

تصویر اولین روزهای یادمان که امروز باید دید به چه روزی افتاده است

سیزدهم مرداد ماه 90 بود که در ساعت 9:42 صبح خبری با عنوان«بقیع شهدای گمنام دزفول» در خصوص یادمان شهدای گمنام دزفول در سایت خبری تحلیلی الف منتشر شد و پس از آن سایت تابناک در ساعت 11:10 دقیقه همان خبر را در صفحه اول خود درج کرد و پس از آن، این خبر در صفحه اول بسیاری ازخبرگزاری ها همچون پایگاه تحلیلی خبری 598 ، بی باک نیوز ، نت ایران ، جوان امروز، خبر فارسی و بسیاری از سایت ها و خبرگزاری های دیگر خصوصا خبرگزاری های شهرستان دزفول قرار گرفت.( لینک خبر در الفلینک خبر در تابناک )

 

خلاصه و مضمون خبر منتشر شده انتقاداتی در خصوص یادمان شهدای گمنام دزفول در محورهای زیر بود :

1- تاریخ تشییع و تدفین این هشت شهید والامقام گمنام در سال 1380 بوده وپس از دفن تا سال ها مزار این عزیزان دریک فضای خاک آلود و سوت و کور و بدون روشنایی و چونان بقیع بدون ساختن یادمان بوده است.

2- محل دفن این شهدا، بر خلاف سایرشهرها، در مکانی دور از ورودی‌های اصلی شهر و حتی دور از میادین و گذرگاه‌های اصلی شهر انتخاب شده است.

3- متولیان امر از همان ابتدا کوتاهی و قصور را آغاز و حتی مراسمات سوم، هفتم و اربعین این شهدای والامقام به صورت خودجوش و توسط هیات‌های مذهبی شهرستان دزفول برگزار گردیده است.

4- چندین سال طول کشیده تا ساختمان یادمان این شهدای عزیز تکمیل شده است.

5- سنگ مزار شهدا روی محل دفن قرار نگرفته و به اشتباه نصب گردیده است.

6- پس از تکمیل یادمان، عدم رسیدگی به آن از نظر نظافت، محوطه سازی و نیز عدم روشنایی و . . .  باعث شده که پس از غروب آفتاب دیگربرای زائرین قابل استفاده نباشد.

7- بارها محل یادمان ، تبدیل به محل بازی فوتبال  و یا محل چرای دام گردیده است.

8-تا مدت های زیادی حتی یک چراغ در یادمان روشن نبود که به همت بچه های بسیج این امر با عنایت!! فرماندار محترم وقت تحقق یافته و یک!! چراغ نصب گردیده است.

9- عدم وجود نگهبان در این منطقه و نیز تاریکی مطلق آن، باعث حضور معتادان و نیز افرادی!!! گردیده که گاه خانواده‌ها از ترس حضور آنان فقط از دور فاتحه ای خوانده و وارد محوطه نشده اند.

10- عملیات ساخت و ساز مرکز فرهنگی دفاع مقدس باعث گردید که در ورودی یادمان برای مدت ها بسته شده و دیگر زائران حتی نتوانند وارد محوطه شوند.


منبع:الف دزفول