این
یک سخنرانی خواندنی و قدیمی از وحید جلیلی دانش آموخته ی دانشگاه امام صادق(ع) و
سردبیر اسبق ماهنامه ی سوره و سردبیر کنونی ماهنامه ی راه است که تقدیم دوستان می
شود این مقاله هرچند مربوط به سال ها پیش است ولی هنوز راهگشاست. به دوستان عزیز
توصیه می کنم با تامّل این سخنرانی را مطالعه کنند.
آسیبشناسی فرهنگی نیروهای انقلاب
گفتاری از وحید جلیلی
مسئلهی
مشترک
سؤالی که
همه جا مطرح است این است که «چه باید کرد؟»، «راهکار اجرایی چیست؟»، «ما نیرو
داریم، امکانات داریم، اما چه باید بکنیم؟» در برابر این سؤالات یک راه این است که
بگوییم بیایید این کار را بکنید و هر کسی به فراخور حالش یک پیشنهادی ممکن است
بدهد و انجام شود یا نشود، نتیجه بدهد یا ندهد.
اما میبینیم
این سؤال منحصر به یکی دو تا پایگاه نمیشود و اپیدمی است. یعنی شما چه در تهران
باشید، چه در مشهد، چه در الیگودرز، چیزی است که بین همه حزباللهیها رایج است و
شاید اشتباه باشد که با یکی دو پیشنهاد بخواهید معضل را برطرف کنید. باید فکر کنیم
چه شده است که نیرو هست، امکانات هست، زمینه برای کارکردن هست ولی همه کاسه «چه
کنم؟ چه کنم؟» به دست گرفتهاند. یعنی یک مقدار عمیقتر و ریشهایتر باید به
موضوع نگاه کنیم.
چه میشود
که ما دهها هزار پایگاه و جلسه و تشکل و تجمع منتسب به انقلاب و ولایت و حزبا...
و امثال اینها داریم و سالانه صدها میلیارد تومان پول دارد به نام فرهنگ خرج میشود،
اینهمه هم وقت گذاشته میشود، ولی اوضاع این است که هست یعنی جماعتی که کمّاً و
کیفاً از ما کمترند، میشوند علمدار فرهنگ و علم و هنر در این کشور و ما همیشه در
موضع انفعال و ضعف قرار میگیریم. این یک سؤال جدی است که باید به آن توجه کنیم.
شما تنها 36 هزار پایگاه بسیج در کشور دارید جدای از جلسات و مجامع مستقلی که وجود
دارد. ما به این مسئله میخواهیم توجه کنیم.
صورتبندی
بحث را در دو قسمت ارائه میکنم، یک قسمت بحث محتوای حرکتهای فرهنگی است و دیگری
بحث ابزارها و شکل کارها است که این دو به هم ربط دارند و جدای از هم نیستند.
بچههای
حزباللهی امر برایشان مشتبه شده است. فکر میکنند که نمیدانند چه باید بکنند یا
چطوری باید کار بکنند یا راهکارها چیست؟ درصورتیکه وقتی دقیق میشوید میبینید که
بیشتر از آنکه مشکل ابزار باشد و امکانات و راهکارها، بیشتر مشکل هدف است، یعنی
بچه حزباللهی ها هدف را گم کردهاند و نمیدانند به کجا میخواهند بروند چه چیزی
را میخواهند خراب کنند، چه چیزی را میخواهند بسازند؟
اسلام
علیه اسلام
وقتی که
میگوییم «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» قبلش باید تکلیفمان را با چیزی به نام
«انقلاب اسلامی» مشخص کرده باشیم. اگر ما انقلاب اسلامی را نشناسیم هرکاری را هم
که با انتساب به انقلاب انجام دهیم معلوم نیست که در جهت اهداف انقلاب باشد و الان
آسیب بزرگ بسیاری از حزباللهیها این است که نمیدانند انقلاب اسلامی یعنی چه؟!
همه یک
مفهوم خیلی بسیطی از انقلاب اسلامی در ذهنشان است و هر کاری را هم که انجام میدهند،
میگویند ما در خدمت انقلاب اسلامی داریم کار میکنیم و بعد که نگاه میکنی میبینی
که کلی حرکت دارد انجام میشود در تضاد با انقلاب اسلامی در همین پایگاهها توسط ما
ریشدارهای چفیه به گردن آنهم با نیتهای خوب!
انقلاب
اسلامی به تعبیر امام حرکتی بود بر علیه یک نوع اسلام ! این تعبیر صریح خود امام
است میگوید در انقلاب، مردم ما بر علیه یک نوع اسلام قیام کردند. در نامه به سید
حمید روحانی(رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دیماه67) میفرمایند: «شما باید نشان
دهید که مردم ما در انقلاب علیه ظلم و تحجر قیام کردند و فکر اسلام ناب را جایگزین
اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاطی و در یک کلمه اسلام آمریکایی
کردند.»
ما با
اسلام آمریکایی درگیر شدیم که با آمریکا درگیر شدیم، ما با اسلام سلطنتی در
افتادیم که با سلطنت در افتادیم. این یک نکته اساسی است که اگر ما امروز هم
بخواهیم برای این انقلاب کار بکنیم باید توجه داشته باشیم وقتی میگوییم انقلاب
اسلامی، یک اسلام خاص مورد نظر است. هر چیزی که اسم اسلام داشت، اسلام انقلابی
نیست.
همان
امامی که داریم اینقدر از او دم میزنیم چند صفحه صحیفه نور او را خواندهایم؟ ما
که ادعا داریم میخواهیم کار فرهنگی و حزباللهی بکنیم، اصلاً میدانیم امام که
بود و چه میگفت؟ یا تلقیمان از امام صرفاً یک پیرمرد عارف خوشسیما است. یک چنین
تعبیری را از امام دارند جا میاندازند. امام که بود؟ امام کسی بود که مثلاً وقتی
آب میخورد روی لیوانش یک کاغذ میگذاشت بعد مثلاً دو ساعت دیگر همان آب را میخورد.
صرفاً از امام یک چهره اخلاقی و عرفانی ارائه کردهاند، حال آنکه امام تفکر سیاسی
داشت. این ویژگیهایی که خیلیها برای امام برمیشمارند ویژهی امام نیست. خیلیها
بودند که نماز شبشان ترک نمیشد، خیلیها بودند که اسراف نمیکردند یا مثلاً با
خانواده خیلی خوب بودند. امام برای خودش تفکر دارد و سعی کرده بدعتهای گذشتگان را
بکوبد و آن اسلام واقعی را و اسلام ائمه را دوباره احیاء کند.
در بحث
جنگ همینطور، الان هم که باز اردوهای جبهه راه افتاده است. همه میگویند آقا ما
باید دستاوردهای دفاع مقدس را حفظ کنیم. خب ببینیم امام راجع به جنگ چه تعبیری
دارند (پیام به روحانیت، سال67): «ما در جنگ، ابهت ابرقدرتها را شکستیم، ما در جنگ
دوست و دشمنمان را شناختیم، ما در جنگ فهمیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما
در جنگ…»
بعد میگویند
که «...و از همه اینها مهمتر [یعنی بهعنوان بالاترین و مهمترین دستاورد و ارزش
دفاع مقدس]؛ استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق پیدا کرد»
این عین
تعبیر امام است. خب حالا اسلام انقلابی یعنی چه؟ یعنی همین اسلام ماها؟ یعنی همین
اسلام کجائید ای شهیدان خدایی و تمام؟ اسلام انقلابی چیست؟ اسلام غیرانقلابی چیست؟
اینها را امام توضیح داده است. لازم نیست که ما بخواهیم تفسیرشان کنیم. صریحترین
تعابیر را امام گفته است؛ و ما هم محکم گوشهایمان را گرفتهایم که نشنوی! پس اول
باید اسلام را بشناسیم بعد ذیل آن ببینیم که ما کار فرهنگی بکنیم یا نکنیم. چون
اگر آن شناخت به دست نیاید و آن تمایزات اسلام انقلابی و اسلام غیرانقلابی مشخص
نشود، یکدفعه چشم باز میکنید، میبینید ده سال، بیست سال در خدمت اسلام
غیرانقلابی بودهاید. یعنی تابلوی خیلی از نهادها را میشود پایین کشید و به جایش
زد شعبه انجمن حجتیه! اسلامی که امام از آن حرف میزند یک اسلام فردی و عبادی محض
نیست. این عین تعبیر امام است: «اسلام عبادی و فردی»
ما
اسلاممان عبادی و فردی نیست؛ یعنی نه اینکه نیست، بلکه به مسائل عبادی و فردی
محدود نمیشود و آرمان امام و هدف انقلاب اسلامی هم این نیست که یکسری واجبات
فردی و عبادی را در جامعه رواج بدهد. قبل از انقلاب هم میشد این کارها را کرد.
کسی مخالف نبود. انواع و اقسام جلسات مذهبی بود. انواع و اقسام کارهای فرهنگی بود.
یکی از کارهایی که باید انجام دهیم این است که یک بررسی تاریخی انجام دهیم که این
«حرکت فرهنگیِ انقلابی» وقتی شروع شد چه جوری شروع شد و در مقابلش چه جریاناتی بودند؟
یا باید درک کنیم دستاوردهای انقلاب چه بوده است؟ تلقی رایج این است که قبل از
انقلاب بدحجابی بوده ولی بعد از انقلاب حجاب آمده و مردم نمازخوان شدهاند و… و ما هم
الآن باید اینها را ـ اصول و ارزشهای انقلاب را ـ حفظ کنیم! یعنی برای انقلاب یک
حرکت تکاملی قائل نیستیم، که این انقلاب باید مرحله به مرحله پیش برود. این تعبیر
که اخیراً رهبری در دانشگاه امیرکبیر داشتند که «محافظهکاری [اکتفا به وضع موجود]
قتلگاه انقلاب است» نمیدانم کسی روی این تأمل و فکر کرد؟
ما باید
ببینیم وقتی این نیرو را آوردیم و با او کار فرهنگی کردیم چقدر امر به معروف و نهی
از منکر میکند؟ واجبات اجتماعیاش مانده، میبینی مستحبات فردی انجام میدهد و
مستحب را بهانه میکند! وقتی امر به معروف و نهی از منکر نمیکند، حالا صد تا
زیارت عاشورا بخواند، به چه درد میخورد؟ واجباتش را انجام نمیدهد، مثل اینکه
نماز نمیخواند.
مگر
سکولاریسم یعنی چه؟ افراد مسائل فردیشان را، نمازشان را، روزهشان را انجام دهند،
روزهخواری نکنند، شراب نخورند و بدحجاب نباشند و ریش نتراشند و... کافی است!
سکولاریسم اجتماعی امروز یک اپیدمی است که توی خیلی از بچه حزباللهیها هم وجود
دارد. امر به معروف تعطیل شود، خب بشود ـ این واجب مهم اجتماعی اسلام ـ حالا ما
چطوری وجدانمان را آسوده کنیم؟ سعی میکنیم در حوزهای دیگر فشار بیاوریم! دعای
توسل برگزار میکنیم، دعای فلان برگزار میکنیم؛ حال اینکه اینها همه مستحبات است
و ما واجب اجتماعی اسلام را کنار گذاشتهایم. اصلاً بزرگترین حرکت فرهنگی که در
کل آفرینش انجام شده چه بوده است؟ غیر از ارسال رُسُل بوده و انزال کتُب؟ «لقد
ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»
یعنی اگر ما تمام این کتابها را نازل کنیم و تمام این پیامبران را بفرستیم و
معیارها و ارزشها تبیین بشود ولی آن ادامهی آیه نباشد به درد نمیخورد.
کار
فرهنگی حزباللهی و اسلامی هدف بیرونی دارد؛ خودش هدف نیست. زیارت عاشورا خودش هدف
نیست، چرا؟ دلیل دارد، همان موقعی که امام حسین«ع» در مسلخ بود ـ این را من در
کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه» [رسول جعفریان] دیدم ـ یکعده روی یک تپه
نزدیک قتلگاه دست به دعا برداشته بودند که خدایا حسین«ع» را یاری کن! داشتند دعا
میخواندند تا امام حسین«ع» یاری شود! در جبههی مقابل امام حسین«ع» هم یکعده
داشتند نماز جماعت میخواندند! امام حسین«ع» میگوید:«هل من ناصر ینصرنی؟» این میگوید
من بروم به نماز جماعت برسم، آن یکی میگفت من بروم دعایم را بکنم! وقتی امام حسین
بگوید: «هل من ناصر ینصرنی»، شما در حال نماز خواندن باشی یا در حال زیارت عاشورا
خواندن؟ آن زیارت عاشورایی ارزش دارد که در خدمت مفهوم عاشورا باشد والاّ خودش میشود
ضد عاشورا! زیارت عاشورا اگر ارزش دارد به خاطر عاشورا است و عاشورا یعنی یکنوع
اسلام، که فرق دارد با اسلامی که خیلی راحت احکام فردیاش را انجام میدهد، نماز
جماعت هم میخواند امام حسین«ع» را هم میکشد یا با تمکین در برابر ظلم، زمینهساز
این فاجعه میشود.
اگر از آن
کار فرهنگی که ما میکنیم ظالمین ترسیدند، مفسدین به لرزه افتادند، کار فرهنگی ما
در راستای اقامه قسط در جامعه بوده و... درست است وگرنه غلط است و میشود همان
درگیری امام با حضرات. امام مثلاً در همان پیام به روحانیت اشاره میکند که آن سال
که قبل از انقلاب، چراغانی نیمه شعبان را امام تعطیل و تحریم کرد، آقایان گفتند:
چی؟! نیمه شعبان را تعطیل کنیم که مثلاً میخواهیم به ظلم دربار اعتراض کنیم! این
حرفها چیست؟ این مناسک مهم و این شعائر مهم را تعطیل کنیم بهخاطر فلان؟ تعبیر
امام این است که ولایتی های متحجر تمام تلاششان را کردند که اعتصاب چراغانی نیمه
شعبان را بشکنند.
پس کار
فرهنگی حزباللهی اولاً معطوف به جامعه است و صرفاً به حوزه مسائل فردی معطوف نمیشود.
چقدر حرکت فرهنگی ما توانسته ساختارها را جابهجا کند؟ نه اینکه فقط رفتارهای چند
نفر را عوض کند! دوم اینکه یک «حرکت» است و معطوف به «حفظ» نیست که فقط میخواهد
این باشد که وضع جامعه ما از این بدتر نشود، نمیخواهیم هیچ تحول مثبتی در جامعه
ایجاد کنیم. میگوییم همین که هست خوب است. فقط یکسری ظواهر بیشتر رعایت شود دیگر
خوب است. یکسری چیزهایی را به دست آوردیم و حالا میخواهیم حفظ کنیم! نه؛ تفکر
انقلابی معطوف به حرکت وآینده است.
پس حرکت
فرهنگی حزباللهی، ابزارش فرهنگی است و نه اهدافش؛ بلکه اهدافش خیلی عینی و
اجتماعی و حتی اقتصادی هم میتواند باشد؛ یعنی باید باشد. نمیتوانی بگویی کار
فرهنگی خودش هدف است، بلکه باید در خدمت جامعه باشد که حتی اقتصاد جامعه هم اصلاح
شود. باید در خدمت این باشد که ساختار طبقاتی هم به آن سمتی برود که اسلام میخواهد
و یک مقدمهای باشد برای حرکت. مثل همان کار فرهنگی که امام کرد. امام کار فرهنگی
کرد؛ نظریه ولایت فقیه داد، نیرو پرورش داد و... به همراه عدهای دیگر که با امام
بودند، سعی کردند آن اسلام انقلابی را از زیر آوار اسلام فردی و عبادی در بیاورند.
یک حرکت فرهنگی انجام شد که به دنبالش یک حرکت وسیع اجتماعی به نام انقلاب اسلامی
اتفاق افتاد. ما هم امروز باید با یک چنین دیدی حرکت بکنیم. ما میخواهیم یک حرکت
فرهنگی راه بیندازیم از لحاظ فکری، از لحاظ هنری، از لحاظ خبری که به
دنبالش یک اتفاقی در جامعه بیفتد و یک تحول در جامعه صورت بگیرد.
اگر میخواهیم
از امکاناتمان درست استفاده کنیم باید دوباره اهدافمان را تعریف کنیم، انگیزههایمان
و مبانیمان را دوباره تعریف کنیم تا این مبانی را هم خوب بتوانیم به کار بریم.
اگر یک گرگی دنبال شما بکند آن موقع میفهمی که چقدر قدرت دویدن داری. آن گرگ
دنبال ما نکرده است. اگر قله را جلوی چشمت ببینی آن موقع عزمت را جزم میکنی که
این دامنهها را هر چه سریعتر طی بکنی، ولی ما اصلاً به قلهای نگاه نمیکنیم.
باید آن جامعه مطلوب دوباره برایمان تعریف شود. بعد بر اساس آن خواهیم دید که اگر
امکانات هم نداشته باشید، از هیچ، امکانات میسازید. به قول یکی از بزرگان: «یعنی
وضع از زمان طاغوت هم بدتر شده است؟ قبل از انقلاب ما چطور کار میکردیم. با آن
سیستم پلیسی که مواظب بود ما کار نکنیم و هیچ امکانات نداشتیم کلی کار میکردیم.
اعلامیه امام شب میآمد، فردا صبح تمام کشور پخش میشد بدون امکانات؛ یعنی امکانات
شما از آنها هم کمتر است؟!»
روش
کار
وقتی میگوییم
«جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» یعنی ما به این مقوله در گسترهاش نگاه میکنیم. وقتی
میگوییم «جبهه» این جبهه یعنی چه؟ در جبهه نظامی آیا فقط تکتیرانداز هست؟ یا همه
بیسیمچی هستند؟ یا همه تخریبچی هستند؟ یا همه فرماندهاند؟ یا همه در اطلاعات
عملیاتاند؟ یا همه آشپزند؟ یا همه رانندهاند؟ نه! یک جبهه است. این جبهه هم به
رزمنده نیاز دارد، هم به راننده، هم به آشپزخانه، هم به بیسیمچی، به همه اینها
نیاز هست. این میشود جبهه فرهنگی. در ما چنین اتفاقی نیفتاده است، چون اصلاً جبهه
نیستیم. سیهزار تا سنگر است بدون هیچ ارتباطی با هم، بدون فرماندهی مشترک، بدون
وجود بیسیمچی، بدون حضور دیدهبان!
«آقا»
مثلاً میآید میگوید سال امام علی«ع»، میگوید مبارزه بیامان با فقر و فساد و
تبعیض، همین بچههایی که در این جمع نشستهاند هر کدام یک حرکت را بگویند که در
این زمینه انجام دادهاند. هشت ماه هم گذشته است. با حرف و ادعا و ظاهرسازی که
چیزی درست نمیشود.
اگر
خودمان را تنها حس کردیم، مجبور میشویم که همدیگر را پیدا کنیم و دست نیاز به سوی
همدیگر دراز کنیم. آن موقع «تعاونوا علی البر و التقوی» اتفاق میافتد و گرنه «ان
الانسان لفی خسر» یعنی تا آن «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» توی ما بهوجود
نیاید، این دهها هزار پایگاه فرهنگی که در کشور وجود دارد کما کان در خسران خواهند
بود.
نگاه باید
جبههای باشد، اگر میخواهیم در یک پایگاه کوچک در روستای دورافتاده هم فعالیت
کنیم ابتدا باید یک نگاه جبههای به وضعیت نظام و انقلاب و جامعه داشته باشیم. کسی
نمیتواند بگوید که آقا من چه کار دارم به وضع جامعه! من میخواهم کار فرهنگیام
را بکنم، همین یکی از مشکلاتمان است. شما بدون اینکه کوچکترین تحلیلی از مسائل
جامعه و جهان داشته باشی میتوانی کار فرهنگی بکنی! چرا؟ چون یک کلیشههای مشخصی
دارد. کار فرهنگی یعنی اینها! من بعضی از نمونههایش را نوشتهام این گزارشهایی
است که برای یکی از نهادها آمده بود. شهرستانهای مختلف گزارش داده بودند که مثلاً
ما چه کار کردهایم؛ شرکت در غبارروبی مساجد، غبار روبی مزار شهدا، شرکت در جشن
نیکوکاری، شرکت در راهپیمایی 22بهمن، شرکت در مراسم 13آبان، شرکت در مراسمدرختکاری،
اجرای مراسم صبحگاهی، نمایشگاه کتاب و...
شهر دیگر:
تهیه و نصب روزنامههای دیواری، مراسم شبی با قرآن، آذینبندی واحدهای فلان، پخش
سرود، برگزاری سخنرانی یکی از برادران، برگزاری مسابقه دو، اجرای جنگ شادی، مسابقه
فوتبال گل کوچک، اجرای مراسم جشن فلان، برگزاری دعای توسل و … همه
شهرها همینطور مشابه بود!
سه
حلقه در جبهه فرهنگی
اگر
بخواهیم بحث را یک مقدار کاربردیتر بکنیم و به واقعیت نزدیکتر، شاید بتوان در
این تقسیمبندی بیان کرد که ما سه حوزه برای کار فرهنگی در نظر میگیریم: «تولید»،
«توزیع»و«مصرف». اگر بهترین تولیدات را هم داشته باشیم ولی مصرف وجود نداشته
باشد به درد نمیخورد، اگر ما مصرف فرهنگی داشته باشیم ولی تولید فرهنگی صورت
نگیرد یا تولید وجود داشته باشد ولی به دست مصرف کننده نرسد و توزیع نشود، جواب
نمیدهد. یکی از کارهایی که ما باید بکنیم این است که ببینیم مرکز تولیدات فرهنگی
ما کجاست؟ اینها همه در ذیل آن بحث اول معنا پیدا میکند یعنی بدون آن بحث، اصلاً
تولیدات فرهنگی معنای دیگر پیدا خواهد کرد.
الآن مد
شده در هر پایگاهی یک مجله در میآورند. چقدر هم روی اینها سرمایهگذاری میشود!
در بیلان کار هم مفصل میتوان روی آن مانور داد؛ 400نشریه مال فلان نهاد، 500
نشریه مال فلان جا و... شمایی که این نشریه ضعیف را با این هزینه تولید میکنی و
انتظار هم داری که مخاطبت بخواند، خودت چقدر قویترین مجلهای که توسط بچه حزباللهیها
در این مملکت تولید میشود را میخوانی؟! قویترین و هنریترین نشریات را نمیخوانی،
بعد انتظار داری مجله ضعیف تو را بخوانند؟ بعضی وقتها لازم است بهجای اینکه ما از
نقطه صفر شروع کنیم برویم متصل بشویم به یکعدهای و نیروی آنها را افزایش دهیم.
نمیخواهد من یک نشریهی کشکی دربیاورم که آیا تأثیر بگذارد یا نگذارد. پایگاه ما
به عهده بگیرد مثلاً مجله کمان را در شهر توزیع کند. خیلیها حتماً اسم این نشریه
را بعد از صد شماره نشنیدهاند، مجله کمان را چند نفر میشناسید؟
[یکی دو نفر!!]
خب این
نشریه حزباللهی است، کی این نشریه را تولید میکند؟ آقای بهبودی و سرهنگی. کسانی
که رهبری در موردشان چه میگوید؟ میگوید: «درود بر بهبودیها و سرهنگیها» این جمله
آقاست در همین کتابِ «کتاب و کتابخوانی در آینه رهنمودهای مقام معظم رهبری». خب
این را اکثر شما بچه حزباللهیهای بزرگترین شهر کشور بعد از تهران نمیدانید. صد
شماره هم تا حالا از آن چاپ شده است. همه مطالبش هم درباره دفاع مقدس است. این
نمونه خیلی کوچک است، اینکه کلی مجلات تعطیل شد بهخاطر عدم استقبال، بماند!
«سوره» بهترین مثال است. سورهای که آوینی چهار سال در نشریه سوره فعالیت میکرد و
در هر شماره مقاله داشت، اوایل به عنوان نویسنده و بعد بهعنوان سردبیر، کسی نمیشناختش
کما اینکه هنوز هم خیلیها نمیشناسندش به عنوان یک نویسنده و متفکر.
پس در بحث
«تولید ـ توزیع ـ مصرف» گفتیم، خیلی از تولیدات خوب فرهنگی الآن در جبهه فرهنگی
حزب ا… دارد انجام میشود البته خیلی جای کار
دارد و در خیلی از حوزهها باید کار بشود نسبت به آن چیزی که باید و امکانش هست
خیلی عقبیم ولی همین چیزی که الآن دارد تولید میشود چقدرش مصرف میشود؟
ولی آنطرف
چه اتفاقی افتاده است؟ آنطرف نگاه، نگاه جبههای است و این ارتباطات دقیقاً شکل
گرفته است. یک کتاب که درمیآید تیراژش سههزارتا است یا یک نشریه تیراژش ده
هزارتاست ولی همهاش فروش میرود. چرا؟ چون آنها اگر ده هزار نفر هستند اگر صد
هزار نفر هستند همهشان نسبت به این قصه دغدغه دارند. یادم نمیرود، در همین مشهد
در تاکسی نشسته بودم، یکی از اولین فیلمهای ایرج قادری که از توقیف درآمده بود، در
سینما اکران میشد. دو نفر که اصلاً از تیپهای روشنفکری هم نبودند (دو تا لات
بودند) با هم میگفتند که راستی فیلم جدید ایرج را دیدی؟ گفت: نه! گفت: باید
برویم، گفت: شنیدم فیلمش خوب نیست. گفت: این حرفها کدام است؟! ما باید برویم تا
اینها بدانند فیلم ایرج فروش رفته است! دیدم این بچه لات، شعور فرهنگیاش از خیلی
از مسئولین درجه یک فرهنگی ما بیشتر است!
بهتر است
از آنطرف بگویم، بعضی از مسؤلین فرهنگی ما به شدت آدمهای بیشعوری هستند. شعور
مدیریتی را عرض میکنم. خیلی از اینها واقعاً ممکن است در بحث فردی آدمهای خوبی هم
باشند. شما میبینید بهترین فیلمها تولید میشود، مثلاً همین بچههای آسمان، دو
سال پیش در مشهد پرسیدم کسی اسمش را نشنیده بود! چون جبههای وجود ندارد، تولیدات
فرهنگی روی هوا میماند. بهترین فیلم تولید میشود، بهترین کتاب نوشته میشود،
همچنین بهترین رمان، بهترین مجله منتشر میشود، روی هوا میماند، چون آن کسی که در
خط مقدم هست میگوید اصلاً ما مهمات نمیخواهیم! ما آمدهایم توی جبهه برای اینکه
زیارت عاشورا بخوانیم! درحالیکه توی جبهه اگر زیارت عاشورا میخواندند، به چه
خاطر ارزش داشت؟ همان زمان که یکعده داشتند توی جبهه
زیارت عاشورا میخواندند پشت جبهه هم یکعده داشتند زیارت عاشورا میخواندند، گریه
هم میکردند؛ آخرش هم امام را لعنت میکردند! این جلسات واقعاً بوده است. ضد
انقلابهای مذهبی یا مذهبیهای ضدانقلاب و غیرانقلابی. آن زیارت عاشورای بچه بسیجیها
به این خاطر ارزش داشت که بعدش «عملیات» بود، بعدش اثبات میکرد والاّ زیارت
عاشورا که در طول تاریخ زیاد خوانده شده است.
ما باید
مصرف فرهنگی حزبالله را بالا ببریم. شما میدیدید آن موقعی که روزنامهها چاپ میشد،
طرف میآمد نشاط میخرید، صبح امروز میخرید، خرداد میخرید و... شش تا روزنامه با
هم میخرید! تعدادشان هم کم بود ولی نگاه نگاه جبههای
بود. نگویید پولش را نداریم. امکانش را نداریم، این حرفها کشک است. از یکی از
مخارجت بزن. از مخارج مفتیات بزن. میخواستی برای بچهات پفک بخری؟ نخر! برایش
کتاب بخر! اصلاً از نان شبت بزن. نه ! همه ما فقط و فقط یک راه در دفاع از انقلاب
داریم؛ ما فقط حاضریم سر بدهیم برای انقلاب. کمتر از آن دیگر نه! خرج کنیم برای
انقلاب؟ نه! جبهه فرهنگی را تقویت کنیم؟ نه! اصلاً چرا باید کاری بکنی که وضع به
آنجا برسد که لازم باشد بروی خون بدهی؟! همین الآن هر حزباللهی ما پانصد تومان
خرج مسائل فرهنگیاش بکند. بعد میدانید چه اتفاقی میافتد؟ یک میلیون که هستیم یا
نه؟ دویست سیصد هزار شهید داریم، اگر خانوادههای آنها را حساب کنیم یک میلیون نفر
میشویم. اگر هر ماه نفری هزار تومان خرج بکند، میشود یک میلیارد تومان! اصلاً
شما سازمان تبلیغات را تعطیل کن، صدا و سیما را تعطیل کن، اینها هیچ. اگر ماهی یک
میلیارد تومان به جبهه فرهنگی حزبالله تزریق بشود که ما نبینیم نویسنده حزباللهی
بعد از بیست سال نویسندگی هشتش گرو نهش باشد و پیش زن و بچهاش شرمنده بشود، آن
وقت میدانید چه تحولی خواهد شد؟ من این موارد را دیدم که عرض میکنم. بهترین اثر
هنری را تولید کن. این هم جوابی که بچه حزباللهیها به تو میدهند. وقتی طرف میبیند
که اگر یک فحش به انقلاب یا اسلام بدهد، میشود چهره جهانی و تمام کشور اسمش را میبرند،
اما اگر بیست سال توی جبهه حزبالله بماند کسی اسمش را نمیبرد، زن و بچهاش هم
باید گرسنه بمانند....
پس یکی از
کارهایی که باید بکنیم این است که حلقه توزیع را باید درست کنیم و آن تولیدات
فرهنگی حزبالله را بهطور خلاصه در سه زمینه «خبر، نظر، هنر» اولاً شناسایی کنیم،
ثانیاً برایش مصرفکننده جور کنیم. در همین پایگاه، شما نگاه کنید: موسیقی جهان،
فرهنگ علوم آزمایشگاه، انقلاب اثر خانم هانا آرنت و... هست! ولی چند تا رمان از
بچه حزباللهیها هست؟ چندتا صحیفه نور هست؟ چند تا حدیث ولایت هست؟ عکس از «آقا»
هست؛ ریز و درشت در بهترین کیفیت! اما یک پیام آقا را شما بخواهید پیدا کنید....
همین الآن شما سخنرانی آقا درباره فقر و فساد و تبعیض را که شش ماه از آن گذشته
بخواهید پیدا کنید باید عزا بگیرید. پیام چیه، عکس را بچسب!
حداقل
اینکه مستقلاً کار کنیم، همین بودجه کمی که به ما میدهند خودمان خرج کنیم، کتاب
بخریم، بچهها را ببریم سینما. من معتقدم اگر بچه حزباللهی های ما نروند به طرف
سینما، سینما میآید به طرف بچهحزباللهی ها. اگر امام جماعت بلند نشود بگوید
«بروید سینما فلان فیلم خوب را ببینید» سینما میآید سراغ امام جماعت. اصلاً یک
چیز عجیب و غریبی به حساب میآید. اگر شما بروید به امام جماعت بگویید که حاج آقا
این فیلم حزباللهی آمده، شما مردم را تشویق بکنید بروند این فیلم را ببینند،
العیاذ بالله...! در مسجد، بیاییم ترویج کنیم که مردم بروند سینما!؟ همان بینشهای
چهل سال قبل! اما «آقا» در سخنرانیشان راجع به سینما میگویند: بله در فیلم عصر
جدید اینجوری بود در فیلم فلان آنجوری بود و... رهبری تمام رمانهای معروف جهان
را خواندهاند، میخواهم بگویم یکی دیگر از شبهاتی که در میان ما وجود دارد این
است که فکر میکنیم خیلی ولایتی هستیم! در این کتاب «کتاب و کتابخوانی از دیدگاه
مقام معظم رهبری» شخصیتشان مشخص است.
میگویند: ویکتور هوگو یک حکیم است، کتاب
بینوایان اینجوری است و آنجوری است، کتاب الکسی تولستوی -کتاب لئوتولستوی نه-
اینجوری است، رومن رولان در سایر کتابهایش هم بد عمل نکرده ولی کتاب گاندیاش به
نظر من توصیف صحنه فلانش خوب است و.... اینها جملات «آقا» ست نه جملات فلان
روشنفکر. آقا میفرمایند من بیش از هزار رمان و داستان خارجی خواندهام، ما چند تا
خواندهایم؟
جمع
بندی
جبهه
فرهنگی انقلاب اسلامی باید مبنایش روشن باشد. اگر مبنای این جبهه روشن نشود، خود
جبهه از هم خواهد پاشید، و اصلاً جبههای شکل نخواهد گرفت. یعنی موقعی جبهه فرهنگی
انقلاب اسلامی شکل میگیرد که شما به یک اسلامی، و به یک انقلابی معتقد باشید که
آن اسلام و انقلاب آمده است برای جامعه تعیین تکلیف بکند، نه صرفاً برای فرد. آمده
است واجبات اجتماعی را در جامعه احیاء بکند، نه صرفاً واجبات فردی را.
اگر این
اتفاق بیفتد آن موقع شما مجبور هستید شکل حرکتتان را هم جوری تنظیم کنید که بتواند
در خدمت آن هدف قرار بگیرد، والاّ اگر هدفتان را صرفاً فردی و شعائری و مناسکی
تعریف کردید اتفاقی بیش از آنکه تا حالا افتاده نخواهد افتاد. نکته بعدی در بحث
جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی این است که جبهه باید فرماندهیاش مشخص باشد.
جبهه
فرهنگی انقلاب اسلامی باید در رابطه بین امت و امام شکل بگیرد. یعنی چه؟ ببینید ما
یک امام داریم، یک نظام داریم، یک امت داریم، رهبری صرفاً رهبر جمهوری اسلامی یا
رهبر نظام نیست. یکعده آمدهاند این کار را کردهاند که جلوی بچهحزباللهی
ایستادهاند یعنی حق نداری مستقیماً حرفهای رهبری را بشنوی من باید به تو بگویم چه
چیزی را بشنوی و چه چیزی را نشنوی، میخواهند ارتباط رهبری را با حزباللّهی ها
قطع کنند ! در صورتیکه رهبری، رهبر امت است بی هیچ واسطه ای.
به فضل الهی و دعای امام زمان(عج) بنا داریم از این به بعد هر شنبه با یک
مقاله،سخنرانی،تحلیل و... در خدمت شما باشیم خوشحال می شویم ما را از نظرات خود با
خبر کنید و مطالب خود را برای ما ارسال کنید.
|