مجلس و مدرس

سلام

روز مجلس و مرحوم مدرس


در این مطلب می خام مطلبی از ماهنامه راه را بازنشر کنم امیدوارم استفاده کنید:


مدرس را بهتر بشناسیم

امام خمینی(ره): یک مشت استخوان...


یک مشت استخوان با عبای کرباس
مرحوم مدرس از نگاه امام

سیدحسن مدرس به سن و سال، پنج سال از آیت‌الله شاه‌آبادی استاد عرفان امام بزرگ‌تر بود و در سال ۱۲۸۷ قمری در اردستان اصفهان به دنیا آمده بود. مدرس در ۲۴ سالگی عازم نجف شد. در طول دوران تحصیل در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه کارگری می‌کرد و از آن راه امرار معاش می‌نمود. از قضا او هم هفت سال از محضر درس آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی استفاده کرد و در سال ۱۳۲۴ قمری، سالی که قانون مشروطه تصویب شد به اصفهان بازگشت و به‌زودی در میان مردم اصفهان مشهور شد. بزرگترین عامل اشتهار او، ساده‌زیستی، صراحت کلام و مبارزه آشتی‌ناپذیر وی با متنفذان و مالکان بزرگ اصفهان بود.
در دوره دوم مجلس شورای ملی، مدرس با معرفی  آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی ـ مطابق اصل دوم متمم قانون اساسی ـ به‌عنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و به تهران رفت.
در مجالس چهارم ،پنجم و ششم هم مدرس نماینده تهران بود. اما در مجلس هفتم حتی یک رای هم با نام او از صندوق درنیامد!  
مدرس در مجلس دو بار محکم جلوی روسیه و انگلیس ایستاد و تصویب طرح‌های عوامل انها را متوقف کرد. یک بار در ماجرای اولتیماتومی که روسیه به ایران درباره اخراج مستشاران غیر روس داد و با مقاومت مدرس این اولتیماتوم در مجلس رد شد و دیگری در ماجرای تصویب قرارداد انگلیسی ۱۹۱۹ که وثوق‌الدوله به علت مخالفت قوی مدرس موفق به تصویب آن در مجلس نشد. ماجرای جمهوری رضاخانی هم با مخالفت های صریح مدرس به نتیجه نرسید.
مدرس در سه دوره از زندگی اش به زندان رفت: اول با دستور صمصام السلطنه به علت مخالفتش با گرفتن مالیات زیادی از مردم، دوره حکومت کودتای سیدضیاء‌الدین طباطبایی و در نهایت در زمان پادشاهی رضاخان. این حبس اخیر که از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۶ طول کشید با شهادتش در خواف به پایان رسید. سال ۱۳۰۷ همان سالی بود که آیت الله شاه‌آبادی پس از تحصنی چند ماهه در حرم حضرت عبدالعظیم تهران را ترک کرد و به قم رفت. شهید مدرس آن طور که از خاطرات امام درباره او بر می‌آید، نقش عمده‌ای در تکوین شخصیت سیاسی امام داشت.
« در یک مجلس از مجالس سابق که مرحوم مدرس - مرحوم آسیدحسن مدرس- در آن مجلس بود، التیماتومی از دولت روس آمد به ایران که اگر فلان قضیه را انجام ندهید (که من حالا هیچی از آن را یادم نیست) ما از فلان جا (که قزوین ظاهرا بوده است) می‌آییم به تهران و تهران را می‌گیریم. دولت ایران هم فشار آورد به مجلس که باید این را تصویب کنید. یکی از مورخین، مورخین آمریکایی، می نویسد که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: آقایان، حالا که بناست ما از بین برویم چرا به دست خودمان برویم؛ رد کرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرات پیدا کرد و رد کرد و هیچ غلطی هم نکردند. روحانی این است. یک روحانی توی مجلس بود، نگذاشت آن قلدر شوروی را، روسیه سابق را، پیشنهاد التیماتومش را یک روحانی ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد!»
(۴ آبان ۴۳ قم. سخنرانی معروف علیه کاپیتولاسیون)
«مرحوم مدرس (رحمه‌الله) خوب، من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد. در مقابل ظلم آن مرد سواد‌کوهی، آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود... ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران . از قراری که آدم موثقی نقل می کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را گاهی خودش می راند، تا آمد به تهران. آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد. و من منزل ایشان مکرر رفتم؛ خدمت ایشان (رضوان الله علیه) مکرر رسیدم. ایشان به‌عنوان طراز اول آمد (لکن طراز اول که اصلا از اول موضوعش منتفی شد) بعد ایشان وکیل شد. هر وقت هم که ایشان وکیل می‌خواست بشود، وکیل اول تهران؛ در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلم تنها می‌ایستاد و صحبت ‌میکرد و اشخاص دیگری از قبیل ملک‌الشعرای بهار هم دنبال او بودند اما او بود که می‌ایستاد و بر خلاف ظلم بر خلاف تعدیات آن شخص صحبت می‌کرد.»
(10 آبان ۵۶ نجف)
«آن روزی که رضاشاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی مجلس، به اسم مدرس (رحمه الله) مقابلش می‌ایستاد و می‌گفت که نه! هیچ کس نبود؛ مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی درمقابل او نمی ایستاد. مدرس یک آقای عمامه‌ای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای کذا و تنبان کرباسی، ... این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.»
(۸ آبان ۵۷ نوفل لو شاتو)
«آنها از مدرس می‌ترسیدند مدرس یک انسان بود. یک نفری نگذاشت پیش برود کارهای او تا وقتی کشتندش. یک نفری غلبه می‌کرد بر همه مجلس. بر اهالی که در مجلس بودند غلبه می‌کرد یک نفری. من آن وقت مجلس را رفتم دیدم برای تماشا. بچه بودم جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود، مثل این که چیزی در آن نیست؛ مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن قبای کرباسی وقتی وارد می شد، مجلس می‌شد یک مجلس. طرح‌هایی را که در مجلس داده می‌شد، مدرس مخالفت می‌کرد و می‌ماساند مطلب را!»
(۱۶خرداد ۵۸ قم)
«مرحوم مدرس (خدا رحمتش کند) مردی بود که ملک الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی نیامده. می‌گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند؛ نه بخورید و بروید شکایت کنید! من رفتم پیشش (خدا رحمتش کند) اخوی ما نوشته بود به من که یک نفری است اینجا رئیس غله است. بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دو تا سگ دارد یکی اش را اسمش را “سید” گذاشته، یکی‌اش را “شیخ “! شما بروید [بگویید] که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت: بکشیدش! گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من می‌نویسم بکشیدش. گفتم آخر شما اینجا هستید، آنها آنجا نمی‌توانند. گفت شما چطور شد که وقتی قافله‌ها از گلپایگان می‌ایند عبور کنند می‌فرستید لختشان می کنند حالا نمی توانید بکشید یک کسی را؟»
(۲۳ خرداد ۵۸ قم)
«رضاخان رقیب خودش را مدرس می دانست، به دیگران اعتنایی نداشت. رقیب خودش را مدرس می‌دانست که وقتی که می ایستاد و صحبت می کرد، متزلزل می‌کرد همه را. یک انسان بود. وضع زندگی‌اش آن بود که شما شنیدید و من دیدم. یک زندگی مادون عادی داشت. در آن وقت لباس ایشان زبانزد بود. کرباسی که باید مال خود ایران باشد می پوشید. این وطنخواهها کدامشان لباسشان مال ایران است؟»
(۲۷ آذر ۵۹ جماران)
«بعض از سفرایی که پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به دربار سلاطین بزرگ آن وقت فرستاده بودند، اینها وقتی وارد شدند با شمشیر خودشان آن پارچه ای که حریر بود زدند کنار. این شکستن آن دماغ فرعونی سلاطین آن زمان بود... مرحوم مدرس هم این عادت را داشت. توی حیاطش یک فرشی انداخته بود و آنجا  می‌نشست. قلیان هم وقتی می‌خواست، پا می شد خودش شروع می‌کرد درست کردن. دراین خلال فرمانفرما وارد می شد. فرمانفرمای آن وقت را شما شاید نمی‌دانید چه مسئله‌ای بود ایشان قلیان را دستش می‌داد و می‌گفت که شما آبش را بریز تا من آتشش را درست کنم. فرمانفرما شکست می‌خورد. تحت تاثیر همچو واقع می شد که مدرس به او گفت تو آب قلیان را بریز. این برای این بود که برخورد با این مغزهای فاسد گاهی باید طوری باشد که از اول طمع نکنند به آن طرف. دیگرنمی توانست به او تحمیل کند مطلبی را. »
(۱۴ دی ۵۹ جماران)
«هر کس آن وقت را ادراک کرده می‌داند که زمان رضاشاه غیر زمان محمد رضا شاه بود. آن وقت یک قلدری بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود. در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس. یک وقت گفته بود: سید چه از جان من می خواهی ؟ گفته بود که می‌خواهم که تو نباشی، می‌خواهم تو نباشی ! این آدم که  من درس ایشان یک روز رفتم، می‌آمد در مدرسه سپهسالار  (که مدرسه شهید مطهری است حالا) درس می‌گفت؛ مثل اینکه هیچ کاری ندارد. فقط طلبه‌ای است که دارد درس می دهد؛ این طور قدرت روحی داشت. در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. از آنجا از پیش ما هم رفت مجلس.»

(۷ شهریور ۶۱ جماران)




ادم انتخاب کنید

خاطراتی از شهید مدرس

گردآوری: ع .رضوانی

 

سفارش برای استخدام


یک روز طلبه‌ای نزد مدرس آمد و در نامه‌ای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روی یک قطعه کاغذ نوشت:

آقای وزیر معارف! حامل نامه، یکی از دزدان و قصد همکاری با شما را دارد. گردنه‌ای به وی واگذار کنید.

طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیده‌اید؟ اگر کسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است. مدرس جواب داد: اگر بگویم که تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمی‌دهند. برو و نامه را ببر.

او مجدداً نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یک مدرسه را هم به من داده‌اند.

هر سخن جایی دارد

یکی از نمایندگان روحانی پشت تریبون مجلس مشغول نطق بود و بی مناسبت به بیان مسائل مذهبی و روضه خوانی می پردازد. مدرس سخن او را قطع می کند و می‌گوید:

مؤمن! سپهسالار دو ساختمان چسبیده به هم ساخته. یکی این مجلس و یکی هم مسجد و مدرسه. شما اشتباه آمدید. باید به ساختمان بغلی بروید. در مسجد روضه خوانده می‌شود و اینجا مجلس و محل قانون‌گذاری و رسیدگی به امور مردم و مملکت است.

چو نرمی کنی خصم گردد دلیر

مدرس غالبا نامه هایی که می‌نوشت، روی کاغذ پاکت تنباکو و کاغذهایی بود که آن روزگار، قند در آن می‌پیچیدند. یکی از وزیران نامه‌ای از مدرس دریافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود. روزی یکی از آشنایان مدرس آمد و یک بسته کاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این کاغذها را فرستاده‌اند که حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند.

مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن کاغذهای مرغوب خودت را بیاور.

فرزند مدرس فوری بسته‌ای کاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته کاغذ وزیر را بردار و این کاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تکه کاغذ قند نوشت: جناب وزیر! کاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این کاغذ که روی آن نوشته‌ام نیست.

 

برای اینکه سرنیزه دارند

در یکی از جلسات مجلس صحبت بر سر این بود که حقوق نمایندگان دو برابر شود. مدرس طی نطق کوتاهی گفت: عده‌ای که نیاز دارند بگیرند و گروهی که احتیاجی ندارند نگیرد. کسانی که اموراتشان سخت می گذرد اشکالی ندارد که دو برابر حقوق بگیرند. یکی از نمایندگان اظهار داشت: چرا رئیس الوزراء و افراد کابینه هر کدام هزار و دویست تومان می‌گیرند و نمایندة مجلس صد تومان؟

مدرس با خونسردی پاسخ داد: برای اینکه این افراد، تفنگ و سرنیزه دارند و نمایندگان ندارند.

 

تنظیم بودجة مملکت

نصرت الدوله وزیر دارایی که بودجة مملکت را در مجلس مطرح کرده بود، یک روز به منزل مدرس آمد و می‌خواست مدرس با لایحة او مخالفت نکند. مدرس به او گفت: شاهزاده! پاشو، آب قلیان را عوض کن.

نصرت الدوله برخاست و آب قلیان را عوض کرد ولی قلیان را پر از آب کرد. مدرس گفت: تو آب قلیان را نمی توانی عوض کنی، می خواهی بودجة مملکت را تنظیم کنی؟!

 

قرارداد

روزی، وثوق الدوله پس از تنظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانة مدرس آمد و گفت: «آقا! شنیده ام شما با قرارداد تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالفت کرده‌اید.»

مدرس: «بلی.»

وثوق الدوله: «آیا قرارداد را خوانده اید؟»

مدرس: «نه.»

وثوق الدوله: «پس به چه دلیل مخالفید؟»

مدرس: «قسمتی از آن قرارداد را برای من خوانده‌اند. جملة اولش که نوشته بودید دولت انگلیس استقلال ما را به رسمیت شناخته است. انگلیس کیست که استقلال ما را به رسمیت بشناسد؟ آقای وثوق! چرا شما این قدر ضعیف هستید؟»

وثوق الدوله: «آقا! به ما پول هم داده اند.»

مدرس: «آقای وثوق اشتباه کردید، ایران را ارزان فروختید.»

 

والا فلا

یکی از رجال سیاسی نزد مدرس آمد و اظهار داشت: اعلیحضرت (احمدشاه) از شما گله فرمودند که آقای مدرس با مقاصد ما همراه نیستند. مدرس ضمن برداشتن قلم و کاغذ گفت: در ملاقاتی که دارید این نامه را به او بدهید و در حالی که بلند بلند می خواند نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم. شهریارا! خداوند دو چیز به من نداده، یکی ترس و دیگری طمع. هر کس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد من با او همراهم والا فلا.»

 

مخالفت صریح نه با کنایه

یک روز نمایندة بوشهر در مجلس از ناامنی و عدم رعایت قوانین و مقررات صحبت به میان آورد و با کنایه از رضاشاه گلایه نمود. پس از صحبتهای او، مدرس پشت تریبون رفته و به طور مشروح صحبت کرد و اظهار داشت: «شما ضعف دارید. بالاترین قدرتها، قدرت ملت است و قدرت مجلس نیز ناشی از قدرت ملت. ما بر هر کس قدرت داریم. این صحبتها چیست که می‌کنید؟ شما از رضاخان ترسیده‌اید، شما او را شیر پنداشته‌اید، در حالی که شغالی بیش نیست. شما را ترسانده، ما همة اینها را کنار می‌گذاریم تا بروند در خانه‌هایشان بنشینند.»

 

دعوا بر سر گوسفند و بز

یک روز، پیش از تشکیل جلسة رسمی مجلس، شیروانی نمایندة شهرضا (قمشه) و کازرونی نمایندة کازرون، سخت به یکدیگر پرخاش می کردند. مدرس علت را جویا شد.

شیروانی گفت: آقا! عده ای از بویر‌احمد و قشقایی گوسفندان اهالی قمشه را برده‌اند. چرا باید چنین باشد و اموال مردم به وسیلة سارقین مسلح به غارت رود؟

مدرس پاسخ داد: آقای شیروانی! جوش زیاد نزنید، بیابانهای قمشه خشک و بی علف است. آنجایی که گوسفندان را برده‌اند، سرسبز و پرآب است و به بزی چی ها بهتر خوش می‌گذرد. گله ها را هم از این طرف ایران به آن طرف ایران برده‌اند از کشور که خارج نکرده‌اند. شما باید حواست جمع احوال مردم باشد که دارند از دروازه های ایران بیرون می‌برند. این داد و فریاد را اگر عرضه داری برای آن، راه بینداز.

 

حساب بیت المال

رضاشاه وزیر جنگ بود. لایحه ای را تقدیم مجلس کرد که برای نعل اسبهای ارتش، چند تن آهن از خارج وارد کنند. همچنین برای هر سرباز یک لحاف خریداری شود. مدرس مثل همیشه گفت: مخالفم. سپس به عنوان مخالف با لایحه سخنرانی کرد و گفت:

اولاً، باید معلوم شود که چه تعداد اسب کاری داریم. هر رأس اسب چه مقدار نعل لازم دارد. همینطور حساب نشده نمی شود آهن وارد کرد. ثانیاً، من روزی که در مدرسة حاج عبدالحمید در قمشه طلبه بودم، یک لحاف داشتم. زمستانها روانداز و تابستانها زیراندازم بود. پس از سه سال، آن لحاف را به طلبة دیگر دادم. ما سال قبل برای سربازان لحاف خریدیم، چه شد؟

چند نفر خندیدند.

مدرس گفت: نمی‌دانم چرا وقتی صحبت از لحاف می‌شود همه می‌خندند. معلوم می‌شود همة دعواها بر سر لحاف است.

رضاخان گفت: آقا نمی‌دانستم شما اینقدر سختگیر هستید. مدرس در پاسخ گفت: یک وقتی یک عدد یک پولی از جیبم به داخل حوض خانه افتاد. پس از چند ماه که خواستند آب حوض را بیرون بریزند گشتم و از لابلای شنها آن یک پولی را پیدا کردم. بله آقا! ما یک پولی شماریم. حساب بیت المال خیلی دقیق است.

به این ترتیب لایحة رضاخان رد شد.

 

عزت نفس

مدرس از همان آغاز حرکت از اصفهان می‌دانسته که با مسائل بزرگ و مخاطراتی روبروست لذا قبل از سفر، وصیت نامه اش را می نویسد.

 هنگامی که به تهران می رسد، دو خانه، یکی دو اطاقه با اجارة ماهی 30 ریال و دیگری سه اطاقه با اجارة ماهی 35 ریال به وی عرضه می‌کنند. مدرس منزل دو اطاقه را انتخاب می‌کند. از او سئوال می‌کنند: «آیا مبلغ 5 ریال صرفه جویی می‌کنی؟» جواب می دهد: «بلی، آنچه استقلال و آزادی و عقیده را از بین می‌برد، احتیاج است. من نمی‌خواهم محتاج کسی باشم. باید برنامه زندگیم را طوری تنظیم کنم که محتاج به کسی نشوم و این زبان تند و تیزم آزاد باشد.»

 

مخالفت به نفع دزدان

زمانی که نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی دربارة خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند.

مدرس دست روی میز زد و گفت: مخالفم.

وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟

مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.

نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند.

 

 

به کوری چشم دشمنان زنده ام

 موقعی که مدرس سحرخیز برای تدریس به طرف مسجد سپهسالار می‌رفت، در کوچه چند نفر حمله کرده با هفت تیر به او شلیک می کنند. مدرس هیچ وسیله‌ای برای دفاع نداشت و تنها راهی که شاید فقط باهوشترین و کارآزموده‌ترین کارآگاهان ممکن بود پیدا کنند در یک لحظه پیدا کرد.

مدرس فوری روبه دیوار کرد و عبا را با دو دست به طرف سر خود بلند نمود و زانوانش را خم کرد به طوری که بدن در پایین عبا قرار گرفت و آنجایی را که قاتلین از پشت عبا، محل قلب و سینه تصور می‌کردند، جز دو بازوی مدرس و عبای خالی چیز دیگری نبود.

نتیجة این عمل ماهرانه و عجیب این شد که از شلیک مفصل جانیان، چند تیر به بازوان او اصابت نمود و یکی هم به کتفش خورد. پس از انتقال به بیمارستان، اول حرفش به اطرافیان این بود: «مطمئن باشد من از این تیر نخواهم مرد. زیرا موتم هنوز فرا نرسیده.» به جای اینکه دیگران به او قوت قلب دهند، او به دیگران قوت قلب می داد.

رضاشاه که در آن زمان در مازندران به سر می‌برد تلگراف تفقدی برای مدرس فرستاد و مدرس در پاسخ، پس از تشکر نوشت: «به کوری چشم دشمنان، مدرس نمرده است.»

 

چک دولت انگلیس برای مدرس

یک شب نیمه های شب یک مرد خارجی با یک مترجم به منزل مدرس آمدند. شخص خارجی شروع به صحبت کرد و دیگری هم ترجمه می نمود و معرفی کرد که «آقا! ایشان نمایندة دولت انگلیس هستند. یک چک سفید برای شما آورده‌اند که مبلغ آن را هر طور می‌خواهید بنویسید و به هر طریق که می خواهید خرج کنید.»

مدرس گفت: «این چک چیست؟»

جواب داد: «آقا! چک کاغذی است که می‌نویسند و می‌برند در بانک، آنجا امضا می‌کنند و هر مبلغی که در آن نوشته از بانک می‌گیرند.»

مدرس گفت: «چرا حالا (نصف شب) آوردی؟»

جواب داد: «ما شنیده بودیم شما پول نمی‌گیرید؛ حالا نصف شب چک را آوردیم.»

مدرس اظهار داشت: «نه، هر که به شما گفته بی خود گفته. من پول می‌گیرم منتهی به این صورت نه. اولاً، باید طلا باشد آن هم بار شتر و در میان روز روشن و بعد از نماز در مدرسة سپهسالار با شتر بیاورند. در این صورت می‌گیرم و هیچ اشکالی ندارد. »

وقتی پاسخ را ترجمه می‌کند، نماینده یا سفیر می‌گوید: «مدرس می‌خواهد آبرو و حیثیت سیاسی ما را در تمام دنیا ببرد.»

در نتیجه بلند می‌شوند و می‌روند.

 

 

ما هرگز تسلیم نمی شویم

نیمه  های دوره سوم مجلس شورا، آتش جنگ بین الملل اول به مملکت ما هم سرایت کرد؛ در سال 1914 میلادی برابر با 1335 قمری نیروهای روسیه از شمال به خاک ایران تجاوز کردند، قسمتهایی از خراسان را که قبلاً اشغال کرده بودند، انزلی و رشت و قزوین را هم گرفته و به سوی تهران پیش آمدند. روسها تا کرج پیش آمدند و قصد اشغال تهران را داشتند. به دولت وقت اولتیماتوم دادند که باید هزینة قشون روسیه که ایران را نگه داشته اند قبول کرده و بپردازید والا 48 ساعت پایتخت را خواهیم گرفت.

صمصام (نخست وزیر) که مرد ضعیفی بود، پیشنهاد کرد پایتخت به اصفهان منتقل شود. احمدشاه هم اصفهان برود. در نتیجه اصفهان بلادفاع می ماند.

هرج و مرج عجیبی در شهر روی داد. هر کس سعی می کرد با هر وسیله که شده به دهات اطراف برود و هزاران نفر به سوی قم رهسپار شدند. مجلس شورا تشکیل شد و صمصام از مجلس اجازه خواست که به وی اختیار دهند تا تسلیم روس شود.

همه سرگردان بودند. ناگاه مدرس از جای برخاست. پشت تریبون رفت و با کلماتی آرام و فشرده گفت: «اگر قرار باشد آزادی و امنیت از ما سلب شود، چرا ما به دست خودمان امضا کنیم؟» آنگاه فریاد کشید: «نه، ما هرگز تسلیم نمی شویم، مقاومت می کنیم جلوی متجاوز را می گیریم.»

 

در این هنگام دست خود را به سوی مردم دراز کرد که فریادهای «زنده باد مدرس» طنین انداز شد و با پیشنهاد صمصام مخالفت گردید. در نتیجه از انتقال پایتخت جلوگیری شد. روسها به جای اینکه به تهران بیایند به سوی قزوین، همدان و کرمانشاه حرکت کردند و...

 

خاطره ای از امام خمینی (ره)

در زمان قدرت رضاشاه آن زمان شاه نبود اما یک قلدر نفهمی بود که هیچ چیز را ابقا نمی‌کرد نزد مدرس بودم که یک نفر نوشته‌ای آورد و گفت: «من مطلبی برای عدلیه نوشته‌ام شما بدهید تا نزد حضرت اشرف (رضاشاه) ببرند که ببیند.»

 مدرس در جواب گفت: «رضاخان نمی داند «عدلیه» را با الف می نویسند یا با عین، آن وقت این را بدهم او ببیند؟!»

نه اینکه مدرس این را در غیاب بگوید در حضور هم می گفت.

 

حدود دُم حضرت والا

یکی دو مورد که مدرس نسبت به فرمانفرما انتقاد کرده و ایراد گرفته بود، فرمانفرما به وسیلة یکی از دوستان مدرس که با او نزدیک بوده، به مدرس پیغام میدهد: «خواهش می‌کنم حضرت آیت الله اینقدر پا روی دُم من نگذارند.»

مدرس جواب می دهد: «به فرمانفرما بگویید: حدود دُم حضرت والا باید معلوم شود زیرا من هر جا پا می گذارم دُم حضرت والاست.»

 

آدم انتخاب کنید

یک روز وقتی که مدرس از مجلس به خانه بازگشت، عده‌ای از مردم به منزل مدرس ریخته و با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحه‌ای بود که امروز تصویب شد؟ مصلحت است.

مدرس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند که ناهار چه می خورید، جواب چه می‌دهند؟

همه گفتند: جو.

مدرس گفت: آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند. این وکلایی که شما انتخاب کرده‌اید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب کنید.

 

استیضاح رضاشاه

زمانی که رضاشاه سمت نخست وزیری داشت، مدرس و چند تن دیگر از نمایندگان، رضاشاه را استیضاح کردند.

رضاشاه از استیضاح وحشت داشت زیرا در این صورت مدرس پشت تریبون مجلس خواهد رفت و بدون ترس، تمام اعمال غیر قانونی سردار سپه را به گوش مردم خواهد رساند. رضاشاه تلاش فراوانی کرد تا استیضاح صورت نگیرد اما تلاشهای او به نتیجه نرسید.

 

یقة باز

در زمستان هنگامی که مدرس از پله‌های مجلس بالا می‌رفت، یکی از نمایندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در این زمستان سخت، با این پیراهن کرباسی و یقة باز گرفتار سرماخوردگی می‌شوید.

مدرس نگاهی تند به او نمود و گفت: کاری به یقة باز من نداشته باش. حواست جمع دروازه های ایران باشد که باز نماند.

 

حکم می کنم

بعد از کودتای ساختگی سید ضیاء که مدرس و عده‌ای از رجال سیاسی را تبعید کردند، رضاخان اعلامیه‌ای صادر کرد تحت عنوان «حکم می‌کنم» و در ذیل آن، مردم تهران را تهدید کرده بود که چنین و چنان خواهم کرد.

ما هم خدمت مدرس رفتیم و گفتیم: «آقا! تکلیف چیست؟» فقط یک کلمه فرمود: «... می‌خورد.»

ما هم عده ای را جمع کردیم، شب دیگر زیر تمام اعلامیه ها با خط درشت نوشتیم «... می‌خوری» فردا تمام اعلامیه های خود را جمع کرد!

 

بی هوش دشمن را باهوش می‌بیند

سید حسن تقی زاده تازه از اروپا برگشته بود. روزی به منزل مدرس آمد و طی مذاکرات مفصل اظهار داشت: «آقا! انگلیسی ها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند. نمی‌توان با آنان مخالفت کرد». مدرس پاسخ داد: «اشتباه می‌کنی، آنها مردم باهوشی نیستند، شما نادان و بی هوشید که چنین تصوری دربارة آنان دارید.»

 

زیرکی در مجلس

در مجلس پنجم، عده ای از نمایندگان به رهبری سلیمان میرزا مصمم بودند کابینة قوام السلطنه را ساقط کنند. اما مدرس که رهبر گروه دیگر بود، سعی میکرد همه تلاشهای سلیمان میرزا را خنثی کند. بالاخره دولت قوام السلطنه را استیضاح کردند و در پی آن، قرار شد برای قوام السلطنه رأی اعتماد گرفته شود.

قبل از گرفتن رأی، مدرس متوجه شد که کابینة قوام فقط یک رأی در مجلس کم دارد و مخالفین قوام، یک رأی بیشتر داشتند و در این صورت سقوط کابینه، حتمی بود. مدرس وکلای مجلس را یکی یکی ورانداز کرد. ناگهان نگاهش به نمایندة اراک افتاد. این مرد بی آزار و ساده که در مجلس کاری جز تسبیح گرداندن نداشت، بی دلیل با قوام السلطنه مخالفت می‌کرد. مدرس با عجله از مجلس بیرون رفت و یک قفل بزرگ خرید و دوباره بازگشت. وقت به سرعت می گذشت و چند لحظة دیگر اخذ آرا شروع می‌شد. در این هنگام، آرام کنار نمایندة اراک رفت در گوش او گفت: «مؤمن! نماز دیر شده راه بیفت بریم.»

وی که می‌دید مدرس او را به نماز دعوت کرده با عجله به دنبالش راه افتاد و وارد یکی از اطاقهای مجلس شدند. مدرس چند بار نماز گزارد و چند بار هم به مجلس سرزد تا ببیند اخذ رأی شروع شده یا نه؟ هنگامی که متوجه شد اخذ رأی نزدیک است، به اطاق مراجعت و در را به روی وی که در حال نماز بود قفل نمود و آن مرد ساده لوح را محبوس و خود به جلسه علنی شتافت.

سلیمان میرزا می‌دانست با غیبت نمایندة اراک، هر آنچه رشته بود پنبه خواهد شد. هر چه این در و آن در زد، موفق به یافت او نشد. ناچار اخذ رأی به عمل آمد و مجلس با تفاوت یک رأی به قوام السلطنه رأی اعتماد داد.

در همین لحظه نگهبان به سلیمان میرزا خبر داد نمایندة اراک در یکی از اطاقها زندانی شده و در را به رویش قفل کرده‌اند.  با هر جان کندنی بود او را از حبس بیرون آوردند. به جلسه علنی آمد اما کار از کار گذشته بود.

در این میان مدرس در حالی که با صدای بلند می خندید به نمایندة اراک که زیر لب ناسزا می‌گفت خطاب کرد: «آخه جونم! مرد سیاسی! حالا چه وقت نماز بود؟!»

 



کارنامه مدرس

راه صحیح  بررسی عملکرد یک نماینده «رجوع به مشروح مذاکرات مجلس» است. کافی است به پایگاه اینترنتی مشروح مذاکرات مجلس رجوع کنید و نام نماینده مورد نظر را جستجو کنید. کوچکترین اظهار نظر و تاخیر و غیبت او بر صفحه نمایش خواهد آمد. برای ارزیابی آن نماینده و مقایسه آن با نماینده مطلوب، بخشی از فهرست مذاکرات مدرس در مجلس ملی در زیر آمده است.

1289 ه. ش  تلگرافی از مجلس شورای ملی از تهران به اصفهان توسط انجمن ولایتی به حضور مدرس مخابره شده است که حاکی از انتخاب او به وسیله علما در مجلس شورای ملی می‌باشد این تلگراف نیز در حکم اعتبارنامه او در مجلس در دوره 2 انتخابات است.

1289 ه. ش جلسه200 مجلس دوره2 خطابه‌ای درباره اعزام محصل به اروپا ایراد کرد.

1289 ه. ش جلسه 201 دوره2 مجلس در اطراف انتخاب نمایندگان و استعفای آنان و نیز شیوه انتخاب 5 تن از علمای منتخب علمای نجف به سخنرانی پرداخت.

1289 ه. ش جلسه 201 دوره 2 ، خطابه‌ای درباره نظام نامه داخلی مجلس ایراد کرد.

1289 ه. ش در جلسه 202 دوره2 ، خطابه ای در اطراف ریاست مجلس در مشروطیت و نقش او.

1289 ه. ش در جلسه 209 دوره2  خطابه‌ای درباره مذاهب و ممالک اسلامی.

1289 ه. ش در جلسه 210 مذاکرات دوره 2 سخنرانی پیرامون تشکیل قشون (سواره و پیاده و گرفتن سرباز از طوایف گوناگون).

1289 ه. ش در جلسه 212 مذاکرات دوره 2 سخنرانی درباره نحوه حقوق و حقوق‌بگیران.

1289 ه. ش در جلسه 215 دوره 2 سخنرانی  درباره ائتلاف نمایندگان احزاب از جمله حزب دمکرات، احزاب اقلیت و اکثریت. از مجلس خواست که مسئله تریاک را به طور جدی دنبال کند.

۱۲۸۹ ه. ش در جلسه ۲۱۵ دوره ۲ خطابه‌ای درباره شیره و کشیدن تریاک ایراد کرد و خواست که جلوی کشیدن شیره و تریاک گرفته شود.

۱۲۸۹ ه. ش در جلسه ۲۱۷ دوره ۲، خطابه ای درباره ورود علم به مملکت.

۱۲۹۰ ه. ش  در جلسه 228 دوره ۲  در ۳ نوبت خطابه‌ای ایراد کرد و نظر خود را درباره تشکیل مدارس از طرف وزارت معارف و اوقاف بیان داشت.

۱۲۹۰ ه. ش در جلسه ۲۳۲ دوره ۲ خطابه ای درباره قانون انجمن‌ها و بلدیه و مسائل مربوط به آن‌ها.

1290 ه. ش در جلسة 232 دورة 2  نظر خود را دربارة مسائل حقوقی و قضایی ایراد کرد.

1290 ه. ش در جلسة 236 دورة 2، سخنرانی درباره  قوانین کشور و مسائل پولی.

1290 ه. ش در جلسة 241 دورة 2 سخنرانی  دربارة مسائل حقوقی و نیز قانون مقررات شغلی و مستخدمین دولت.

1290 ه. ش  در جلسة 256 دورة 2 سخنرانی پیرامون اداره معارف، اوقاف و موقوفاتی را که تولیت آن ها مستقیماً مربوط به سلطان عصر و دولت است.

1290 ه. ش در جلسة 264 سخنرانی مذاکرات دربارة مسائل مختلف از جمله عتیقه جات و موقوفات و مسائل مالی و حدود شخصی سلطان..

1290 ه. ش در جلسة 270  دربارة قانون شرکتهای تجاری خطابه ای ایراد کرد.

1290 ه. ش در جلسة 272 دورة 2 چند خطابه کوتاه  دربارة شرکت های تجاری و حد و حدود و عملکرد آن ها.

1290 ه. ش  در جلسة 276 خطابه ای دربارة اسلحه و اسلحه داری ایراد نمود.

1290 ه. ش در جلسة 280 خطابه ای دربارة زنان و حق انتخاب آنان بیان داشت.

1290 ه. ش در جلسة 287 دورة 2  خطابه ای  دربارة بودجة استخدام چند نفر معلم فرانسوی و نیز دربارة قانون انتخابات.

1290 ه. ش  در جلسة 294 خطابه ای دربارة لوله کشی انزلی به رشت ایراد کرد

1290 ه. ش در جلسة 313 دورة 2 دو خطابه درباره  قانون تجارت و شرکت های تجاری.

1290 ه. ش در جلسة 321 دورة 2  خطابة دیگری دربارة تجارت و چگونگی قانون مربوط به شراکت ایراد کرد.

1290 ه. ش با تعویق انتخابات دورة 3 مخالفت کرد و از دولت خواست که هر چه زودتر انتخابات دورة 3 برگزار شود.

1290 ه. ش در قریة اسفة شهرضا (قمشه) با دستیاری مردم حمامی ساخت که هنوز آن حمام مورد استفادة مردم است..

1293 ه. ش در جلسة 18 دورة 3 خطابه ای دربارة حقوق ژاندارمری و پلیس و اصول معاملات تجاری و قوانین مالی.

1294 ه. ش در جلسة 20 دورة 3 چندین پیشنهاد درباره مدارس و متحدااشکل شدن آنها، از جمله یکی از پیشنهادات او تأسیس اداره دارالترجمه و برنامة مدارس و اصول تعلیم وتربیت بود. 

1294 ه. ش  در جلسة30 دورة 3 خطابه ای  دربارة مالیات و گمرکات و جرایم و نظام نامه.

1294 ه. ش  در جلسه 31 دورة 3 ، خطابه ای درباره  قوانین دادگستری.

1294 ه. ش در جلسة 38 دورة 3 سه خطابه درباره قوانین مربوط به مالیه دولت .

1294 ه. ش در جلسة 39 دوره 3، سخنرانی دربارة مدعی العموم و مأمورین مالیه.

1294 ه. ش در جلسة 43 دورة 3  سخنرانی درباره  قوانین مالیه و قوانین استخدام.

1294 ه. ش در جلسة 46 دورة 3 دربارة قانون پست و حمل اشیای قیمتی از قبیل پول، طلا، نقره و جواهرآلات بحث شد و مدرس پیشنهادها و اظهارات بسیاری نمود.

1294 ه. ش  در جلسة 47 دورة 3 مذاکرات همچنان دربارة قوانین مراسلاتی پستی و مسائل مربوط به آن ادامه یافت و مدرس چند خطابة کوتاه و بلند ایراد کرد و نیز در این جلسه ملک الشعرای بهار از قانون مطبوعات انتقاد تندی بیان کرد و مدرس در تأیید خطابة بهار و نظریه سردار معظم خطابه خوبی ارائه نمود.

1294 ه. ش در جلسة 48 دورة 3 پیشنهاداتی دربارة قوانین پستی مطرح شد و مدرس در این جلسه چند پیشنهاد و یک خطابة کوتاه ایراد کرد.

1294 ه. ش در جلسة 49 دورة 3 ، بار دیگر مذاکرات دربارة قوانین پستی مطرح شد مدرس خطابه ای درباره هیأت دولت در رابطه با قوانین پست بیان نمود.

1294 ه. ش در جلسة 51 دورة 3 مذاکرات دربارة درجات نظامی و بودجه به عمل آمد مدرس 4 خطابه کوتاه و بلند ایراد نمود.

1294 ه. ش در جلسة 53 دورة 3 مذاکراتی راجع به کمیسیون پست و تلگراف و عدلیه به عمل آمد و مدرس بیانات مختلفی ایراد داشت.

1294 ه. ش در جلسة 54 دورة 3 دربارة قانون پستی و نرخ مراسلات و بسته های پستی گفت و گو شد و مدرس سخنانی بیان داشت. 

1294 ه. ش در جلسة 59 دوره سوم ، بار دیگر دربارة قانون مستغلات بحث و گفت و گو شد و مدرس 2 خطابه ایراد کرد.

1294 ه. ش  در جلسة 64 دورة 3 دربارة امور مالی و بودجه و مالیات مستغلات مذاکراتی به عمل آمد، وی خطابه ای ایراد کرد. .

1294 ه. ش در جلسة 66 دورة 3  بررسی قانون مربوط به دخانیات دنبل شد و مدرس دو خطابه ایراد داشت.

1294 ه. ش در جلسة 67 دورة 3 دربارة دخانیات و قاچاق حمل توتون و تنباکو و جرایم آن بحث شد و مدرس نیز نظراتی اظهار داشت.

1294 ه. ش درجلسة 68 دورة 3 ، قانون مجازات مورد بررسی قرار گرفت و مدرس نیز دو خطابه دربارة قانون مجازات و دخانیات بیان نمود.

1294 ه. ش در جلسة 71 دورة 3 پیرامون سربازگیری یا قشون گیری مذاکراتی به عمل آمد و مدرس در این مورد خطابه ای ایراد نمود.

1294 ه. ش در جلسة 72 دورة 3  تشکیل شد و ریاست آن با مؤتمن الملک بود، مذاکرات دربارة قانون سربازگیری ادامه یافت و مدرس در این باره 3 خطابه ایراد کرد.

1294 ه. ش در جلسة 78 دورة 3 ، مذاکرات همچنان دربارة قانون سربازگیری ادامه داشت و وی خطابة کوتاهی ایراد نمود.

1294 ه. ش  با جمعی از رجال و نمایندگان مجلس تصمیم مهاجرت گرفت و از تهران به قم و پس از چندی از قم عازم اصفهان و کرمانشاه شد و پس از 9 ماه توقف در کرمانشاه و عراق عازم ترکیه (عثمانی) و سوریه گردید. مهاجرت او نزدیک به 2 سال به طول انجامید.

1294 ه. ش در مهاجرت هنگامی که سر پل ذهاب مشغول بازدید از آثار باستانی آن جا بود به طرف او تیراندازی شد ولی از مهلکه جان سالم به در برد.

1294 ه. ش یک بار دیگر هنگامی که با نظام السلطنه در قصر شیرین بالای کوهی رفته بود تا از یکی از آتشکده ها و از آثار باستانی کشور در آن منطقه دیدن کند مجددا طرح ترور او را کشید بودند که باز موفق نشدند.

1294 ه. ش پس از بازگشتن از عراق به کرمانشاه، حکومت موقت ملی را با نظام السلطنه در کرمانشاه تشکیل داد و خود عهده‌دار وزارت عدلیه و علوم و اوقاف شد.

1295 ه. ش وارد عثمانی شد و پس از ورود به آن جا با سلطان محمد خامس برای اولین مرتبه ملاقات کرد. بنا به نوشته مکی: «قصر دلمه باغچه سرا محل ملاقات او با سلطان محمد خامس بود و مترجم او معظم السلطنه دولت.»

1295 ه. ش در عثمانی با حلیم پاشا صدر اعظم و طلعت پاشا وزیر وقت دولت عثمانی ملاقات کرد.

1296 ه. ش به علت وضع بد کشور مدرس با کابینة صمصام السلطنة بختیاری سخت به مخالفت برخاست.

1296 ه. ش در اثر مخالفت با دولت صمصام السلطنه برخی از علمای طراز اول به همراه مدرس در حضرت عبدالعظیم متحصن شدند.

1296 ه. ش بنا به نظر عبدالله مستوفی در کتاب زندگانی من نویسندگان را علیه دولت وقت بسیج کرد.

1297 ه. ش با قرارداد 1919 م با دولت وثوق الدوله سخت به مخالفت پرداخت.

1297 ه. ش طرحی از طرف فراکسیون اکثریت به رهبری وی به مجلس داده شد که با آن قرارداد 1919 م ملغی گردید.

1297 ه. ش کتابی تحت عنوان کتاب زرد در رد قرارداد 1919 م وثوق الدوله نوشت.

1297 ه. ش بنا به قول استاد بهار: «منزل مدرس مرکز مخالفت با دولت وثوق الدوله در رد قرارداد 1919 م بود و از طرف وی شب نامه ها و مقالات شدیدالحنی بر ضد دولت انتشار می یافت.»

1297 ه. ش  با میرزا کوچک خان جنگلی باب مذاکره بر ضد قرارداد 1919 م باز کرد ولی موفق به ادامة ارتباط خود با میرزا نگردید و افرادی که مسؤول ارتباط او با میرزا بودند دستگیر و مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند از ابراهیم فخرایی منشی میرزا کوچک خان شنیده شد که رابط مدرس و میرزا کوچک خان، شیخ حسن فداکار بود.

1298 ه. ش در کابینه سپهدار مجلس مشاوره ای دربارة روابط ایران و شوروی برقرار شد که نقش مدرس در روابط حسنه دو کشور مؤثر بود.

1299 ه. ش در کابینة سیاه در نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی دستگیر و در تهران و قزوین زندانی شد.

1299 ه. ش روز 6 خرداد برابر 19 رمضان از زندان کودتاگران 1299 آزاد گردید. .

1300 ه. ش در جلسة 4 دورة 4، در مورد مشکلات نمایندگان و تبعید نماینده ای و نیز دخالت در امر انتخابات بحث شد و مدرس خطابه ای ایراد نمود.

1300 ه. ش در جلسة 30 دورة 4 ، وی دو خطابه دربارة قشون و قوانین کشور ایراد کرد.

1300 ه. ش تا 1302 ه. ش در مجلس 4 رهبری اکثریت را به عهده داشت.

1300 ه. ش  حزب اصلاح طلبان را به وجود آورد.

1300 ه. ش در جلسة 31 دورة 4 ، خطابه ای دربارة اوضاع ادارات و حقوق بگیران و قوانین کشوری ایراد کرد.

1300 ه. ش  خطابه ای دربارة برنامة دولت و وزارت معارف و تکالیف دروس در مدارس اسلامی و ملی ایراد کرد.

1300 ه. ش  در جلسة 33 دورة 4 ، خطابه ای دربارة مشیرالدوله و وزارت عدلیه و اهلیت و وزیر عدلیه ایراد کرد.

1300 ه. ش  در جلسة 34 دورة 4 . پس از نطق برخی از نمایندگان، مدرس در کلیت قوانین و نحوة برخورد نمایندگان و خالصجات سخنانی ایراد کرد و نیز اشاراتی به بیانات دکتر مصدق داشت، وی همچنین در این جلسه دو پیشنهاد ارائه نمود.

1300 ه. ش در جلسة 68 دورة 4  پس از مدتی بیماری در جلسات مجلس حضور یافت و خطابة خوبی در مورد قوانین اسلام در وزارت عدلیه و نقش مؤثر میرزا حسین خان مشیرالدوله (پیرنیا) ایراد کرد.

1300 ه. ش در جلسة 72 دورة 4، مذاکرات دربارة مادة 147 قانون تشکیلات عدلیه صورت گرفت، نخستین سخنران این جلسه مدرس بود و خطابة مفصلی دربارة تشکیلات عدلیه اظهار داشت.

1300 ه. ش در جلسة 72 دورة 4 ، پیشنهاد ارزنده ای دربارة مدرسة حقوق سیاسی که بوسیلة خاندان مشیرالدوله تأسیس شده بود ارائه داد.

1300 ه. ش در جلسة 74 دورة 4 ، پیرامون جامعة ملل، وزارت خارجه، بودجة دولت، شورای عالی معارف تحصیل کردگان خارج و تشکیل دارالتألیف مذاکراتی به عمل آمد و مدرس بیانات مختلفی ایراد کرد.

1300 ه. ش در جلسة 75 دورة 4  دربارة تشکیل شورای معارف و امور مربوط به مدارس که تولیت آن‌ها با سلطان است بحث و گفت و گو به عمل آمد و مدرس خطابه ای ایراد کرد و چند پیشنهاد ارائه داد. 

1301 ه. ش  در جلسة 82 دورة 4 ، پیرامون مسائل مختلف و نیز شهر اصفهان و مالیات و روزنامه ها بحث شد و مدرس خطابه ای بیان کرد. این خطابه از بیانات خوب مدرس است.

1301 ه. ش در جلسة 83 دورة 4 ، پیرامون مالیات و وزارت مالیه بحث و تبادل نظر شد و مدرس خطابة مفصلی ایراد نمود.

1301 ه. ش در جلسة 84 دورة 4  درباره وزارت عدلیه، ارزاق عمومی، مالیات کشور و وضع مردم و قوانین بحث و گفت و گو به عمل آمد و مدرس چند بیانیه و دو خطابه دربارة بره کشی و صدور پوست ایراد کرد.

1301 ه. ش در جلسة 86 دورة 4 مذاکرات در اطراف مجلس شورای ملی و نمایندگان و مشروطیت و وزرای خارجی و مدت اقامت مأمورین خارجی در ایران و جریان کشتن شیخ محمد خیابانی و تقاضای محاکمة مخبرالسلطنة هدایت صورت گرفت، مدرس نیز خطابه ای ایراد نمود.

1301 ه. ش  فرخی یزدی راجع به دستگیری مدرس و سردار سپه و همچنین درباره مجلس چند مقاله نوشت و از مدرس دفاع کرد.

1301 ه. ش در جلسة 92 دورة 4 ، دربارة بودجه دربار، کمیسیون انتخابات، قانون اساسی و موضوعات دیگر گفت و گو شد و مدرس خطابه ای دربارة بودجه ایراد نمود.

1301 ه. ش در جلسة 92 دورة 4 ، دربارة صادرات قالی ایران گفت و گو به عمل آمد و مدرس خطابه ای در این مورد و وضع فلاحت و تجارت و فواید عامه ایراد نمود.

1301 ه. ش  در جلسة 99 دورة 4 ، در اطراف قانون اساسی بحث شد و وی خطابة کوتاهی در همین رابطه و نیز خطبة دیگری دربارة افراد اقلیت مجلس ایراد کرد.

1301 ه. ش در جلسة 101 دورة 4 ، علاوه بر مذاکرات درباره اعزام محصل و مذاکراتی دربارة امتیاز نفت به میان آمد که مدرس دو خطابة دیگر ایراد کرد.

1301 ه. ش  در جلسة 114 دورة 4  پیرامون قیام شیخ محمد خیابانی و تقسیمات کشوری گفت و گو شد و مدرس دو خطابة کوتاه و چند بیانیه ایراد کرد.

1301 ه. شدر جلسة 115 دورة 4 مجلس 22 تیرماه برابر 17 ذی قعده در اطراف قوانین استخدامی کشور بحث شد و مدرس خطابه ای ایراد نمود.

1301 ه. ش در جلسة 123 دورة 4 مجلس 16 مرداد برابر 14 ذی حجه، در اطراف قوانین و لوایح مجلس بحث و تبادل نظر شد، مدرس سه خطابه و چند بیانیه کوتاه ایراد کرد.

1301 ه. شدر جلسة 127 دورة 4 مجلس 25 مرداد برابر 23 ذی حجه، مذاکراتی در اطراف جنگ اسماعیل آقا در اطراف قلعة چهریق و استخدام 15 نفر بلژیکی در گمرکات به عمل آمد و مدرس بیاناتی چند ایراد کرد.

1301 ه. ش در جلسة 130 دورة 4 مجلس اول شهریور مطابق 30 ذی حجه، علاوه بر قانون استخدام، در اطراف ممیزی نیز مطالبی عنوان شد که وی خطابه ای هم در این موضوع ایراد کرد.

1301 ه. ش  در جلسة 135 دورة 4 مجلس 24 محرم مطابق 25 شهریور در اطراف بودجة وزارت خانه ها بحث شد و مدرس در این باره خطابه ای ایراد نمود.

1301 ه. ش در جلسة 138 دورة 4 مجلس 29 سنبله (شهریور) برابر 28 محرم در اطراف نظام نامه و گزارش شعبات گفت و گو شد و مدرس بیاناتی در چند مورد ایراد داشت.

1301 ه. ش  در جلسة 142 دورة 4 مجلس چهارشنبه 5 صفر مطابق 4 میزان (مهر)، وی چندین پیشنهاد در مورد سن نمایندگان و مستمری بگیران ارائه نمود.

1301 ه. ش در جلسة 144 دورة 4 مجلس 8 میزان (مهر) مطابق 9 صفر، وی چند پیشنهاد در مورد مستمری بگیران ارائه کرد.

1301 ه. ش  در جلسة 147 دورة 4 مجلس چهارشنبه 12 صفر مطابق 11 میزان (مهر)، در اطراف پیشنهادهایی که به مجلس شده و نیز مخارج دولت مذاکره شد و مدرس خطابه ای ایراد کرد و بیانات مختصری در چند مورد اظهار داشت.

1301 ه. ش  در جلسة 148 دورة 4 مجلس 12 میزان (مهر) مطابق 13 صفر، مدرس خطابه ای ایراد کرد و چند پیشنهاد ارائه داد در ضمن به سردار سپه حمله کرده، اظهار داشت: «ما که از رضاخان ترسی نداریم.»


برای مطالعه بیشتر به این آدرس بروید.


اینا روهم میذارم بخونید:


1- یه مطلب جالب از خبرنگاری پارلمانی 


2- فساد در مجلس و نظارت بر نمایندگان گفتگو با یکی از نمایندگان مجلس


3- نمایندگان زیر ذره‌بین نظارت مجلس


4- این سخنرانی ها رو حتما بخونید: (1) و (2) و (3) و (4)


5- مگر خصوصیت مدرس چه بود؟(مقام معظّم رهبری)


6- مدرس تر از مدرس می خواهیم مصاحبه ای با دکتر موسی نجفی


7- نماینده ای برتر و برتر از یک نماینده