برای همه آنان که بهانه می آورند... |
سلام زیاد بنا نداشتم بنویسم ولی به غرضی شایان می نویسم... داشتم خبر رونمایی کتاب« کالک های خاکی» خاطرات عزیز جعفری یکی از فرماندهان جنگ را روی تارنما می ذاشتم که خبر مبسوطش در سایتی دیدم سایت مذکور از آقای خاموشی و حاج حسین یکتا و صفار هرندی شروع کرده بود و به حسین بهزاد رسیده بود... -حسین بهزاد خیلیها مثل من فقط از همپای صاعقه می شناسن و بعد از برنامه راز شب 22بهمن که همزمان شد با سقوط مبارک در مصر که برنامه ی فوق العاده ای بود...- صحبتای هیچ کدوم از این عزیزایی که اسم بردم منو نکشوند تا صحبتشو سریع بخونم به جز حسین بهزاد که گفته بود: اگر جای حضرت آقا بودم فرماندهان را بازداشت میکردم. بعد توضیح داده بود که چرا این حرفو زده. حالا آیا این صحبتش به دلیل خاص بودن منو کشوند نه به دلیل شهر دزفول... یک زمانی توفیقی شد رفتم سراغ یکی از مراکز فرهنگی متولی دفاع مقدس در شهر دزفول و ارائه طرح کردم بعد از شنیدن؛ گفتن که اینها در حیطه وظایف ما نیست ولی اگه میتونید ما میخایم جای توپ ها و موشک ها رو معلوم کنیم پول هم می دیم گفتم باشه و... ولی چندتا سوال اینجا مطرحه آقا میگه جنگ گنجه... یعنی هر ذرش ارزش داره ولی آیا توی همین گنج چیزایی مهمتر نیستن؟ مادر و پدرای شهدا مهمتر نیستن؟ رزمنده ها مهمتر نیستن؟ اون وقتی که باید نمی ذاشتین مکان هایی ساخته بشن کجا بودین؟ چرا داد اعتراضتون بلنده که عملیات فلان رو بردن مستند فلان رزمنده های ما رو تنبل نشون داد فلان کتاب مردم ما رو فلان نشون داد ولی حاضر نیستین برای این گنج غواصی کنین؟ حرف زیاده یادمه عید سال89واسه کاری رفتیم دو کوهه وقتی از اون سرابالایی رفتیم بالا تابلوی سپاه محمد رسول الله تهرانو که دیدم گفتم نیگا کن تو خاک مقدس خوزستان پرچم تهرانو زدن... وقتی رفتیم داخل برخوردا رو دیدم ساختمانو رو دیدم که بازسازی نشده بودن شعارنوشته هایی که قدیمی بودن و... گفتم گواراتون باشه اگه داده بودین دست ما تا حالا به اسم پیشرفت ده بار ساخته بودیمش و شهدا رو تاکسی درمی شده توش میذاشتیم. اگه داده بودین دست ما به اسم اینکه شهدا موافق پیشرفت بودن و این امّل بازیا چیه و هزار تا خاطره که ماشاءا...سینه ها پره می گفتین که شهدا موافق کهنه پرستی نبودن شما افراطی هستین و ... بعد کارتون به اعتراض به استقبال از دوکوهه می کشه و اینکه ما چنان بودیم و چنین... آخه راهیان نور بیان دزفول واسه چی؟ یه جای موشکبارانی مونده؟ یه یادمان درست حسابی داریم؟یه پادگان؟ و؟؟؟ اینا رو گفتم که چی؟ اون وقتی که کتاب آهنگران اومد بیرون به یکی از دوستان که معروفه توی کار شهدا توی دزفول گفتم این کار تو بود گفت: میدونی طرف متولد چنده58 میگم اینه مشکل دزفول که شهدا بدون فرهنگشون یعنی اینکه نمیشه؛ نمیتونیم؛ توی فرهنگ شهدا معنا نداره. یعنی عزیزالهی 14ساله به چنان بلوغی رسیده که همه رو انگشت به دهن میکنه. و دیگه مشکل سماجت برای هدف. نمی خواستم اینقدر بنویسم. می گفت رفتیم برای خاطرات فلانی میگن وقت نداریم. یعنی وقتت از فرمانده کل سپاه کمتره؟!!!!!!! یا ارزشش خدایی کدومش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حرف زیاده ولی بسه... حرف های حسین بهزاد در مراسم رونمایی کتاب«کالک های خاکی»:
منبع:جنوب نیوز رمانتیک ترین قسمت کتاب کالک های خاکی
|