بسمه تعالی
اگر بخواهم دو نفر را که استحکام مبانی دینی و اعتقادی ام را مدیون آنها هستم معرفی کنم، آن دو قطعا استاد شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی مصباح یزدی خواهند بود.

نخستین معماری که در ساخت عقیدتی خودم به او مدیونم شهید مطهری است. وقتی اعتقاداتم را ریشه یابی می کنم -و اینکه «چه شد که این شدم»- اول از همه به کتابخانه پدر می رسم و بین آن همه کتاب به «داستان راستان» شهید مطهری. عجیب است ولی حقیقت دارد. «داستان راستان»؛ کتابی که ظاهرش تعدادی قصه نوجوانانه است اما همین چند داستان شیرین در دوران نوجوانی، سنگ بنای محکمی برای نظام فکری آینده من شد. هرچه بعدها ساخته شد روی شالوده ای بود که شهید مطهری با مهارت تمام در «داستان راستان» چیده بود. من بی آنکه بدانم بسیاری از بحران های فکری دوره نوجوانی و بلوغ را با این کتاب و البته چند کتاب دیگر از سر گذراندم. بماند که باقی کتب ایشان بعدها چه دردها از ما دوا کرد. (برای شادی روح این استاد صلواتی مرحمت بفرمایید.)

اما دومین بحران مال سال های ابتدای جوانی بود. در ایران بعد از انقلاب -و خصوصا بعد از دوم خرداد- شبهات وسیعی به دست ایادی بی جیره و مواجب فراماسونری رواج داده شده بود ... آنقدر گسترده که هنوز هم که هنوز است به طور کامل از ذهن و قلب مردم پاک نشده اند. علم گرایی (ساینتیسم)، تجربه گرایی (پوزیتیویسم)، تاویل گرایی (هرمنوتیک)، کثرت گرایی (پلورالیسم)، اباحی گری (لیبرالیسم) و ... معضلاتی فکری که خیلی ها چون خودشان در سطوح مختلفی به آنها مبتلایند، اصلا معضل حسابشان نمی کنند!

هرچند در این دوره از حضور به روز شهید مطهری محروم بودیم اما خدا نعمت وجود آیت الله مصباح یزدی را به ما داده بود. راستی اگر نبود مجاهدت فکری علامه و شاگرانش، من چگونه می توانستم از این بحران های معرفت شناسانه به سلامت عبور کنم؟ همین الانش بسیار دوستانی را می بینم که به دلیل ضعف در مبانی معرفتی بی آنکه بدانند در دام این تفکرات افتاده اند و همه امید من این است که تلاطمات روزگار آنها را به جایی نراند که در این زمینه ها به محک کشیده شوند ... که واویلا خواهد بود.

اینها را گفتم به عنوان مقدمه ... اما راستش اصل مطلب هم همین بود.

* * *

از مدت ها پیش قصد داشتم مطلبی پر و پیمان در دفاع از حضرت آیت الله مصباح یزدی کار کنم. نه به پاس حقی که استاد به گردنم دارد، بلکه بیشتر به خاطر حجم اهانت و افترا و جفای در حق این بزرگوار. موج تخریب و توهین در یک سال گذشته چنان زیاد بود که برآورد می کردم این مطلب خیلی بلندتر از حد معمول می شود و باید در چند قسمت ارائه گردد.

اما برای چندمین بار (حساب این «چندمین» از دستم در رفته) کلامی از این عزیز شنیدم که باعث شد مسیر کاری پیش بینی شده ام -که مختصری از اهداف اصلی زاویه گرفته بود- تصحیح شود.

اصلش را جناب حجت الاسلام قاسم روانبخش در مطلبی با عنوان «این مطلب را اهلش بخوانند» به زیبایی تحریر فرموده اند که توصیه می کنم حتما مطالعه کنید. اما بخش هایی از آن را که موضوع صحبت من هست، در اینجا تکرار می کنم (با قدری ویرایش):

«من فکر می کنم که اگر تاریخ را ورق بزنیم جوابمان را خواهیم گرفت ... در زمان حاکمیت اصلاح طلبان جریانی راه افتاد به نام قتل های زنجیره ای؛ 4 تا [روشنفکر] را خودشان حساب شده کشته بودند و با تبلیغات سنگین و و در اختیار داشتن غول رسانه ای، طی 4 سال هر روز در تیتر های صفحه اول روزنامه ها بر این شیپور می دمیدند و بسیج و سپاه مظلوم را عامل این گونه قتل ها معرفی می کردند و آیت الله مصباح را [هم] به عنوان تئوریسین خشونت! متهم به صدور فتوای آن قتل ها می کردند.

در همان سال های غربت استاد، به محضرشان می رسیدیم و می گفتیم چرا در برابر این همه هجمه و توهین از خودتان دفاع نمی کنید؟ می فرمودند: "وقت نداریم. باید کاری اثباتی کرد؛ این ها می خواهند وقت ما را بگیرند و ما را به همین چیزها سرگرم کنند. نگران نباشید. ان الله یدافع عن الذین آمنوا و لا یحیق المکر السیئ الا باهله؛ خداوند مکر و خدعه های بد را به صاحبانش بر می گرداند." ...

... چند روز پیش [هم که] با برخی از دوستان مانند دکتر آقا تهرانی در محضر استاد علامه مصباح بودیم صحبت از همین سنخ بی مهری هایی شد که این روزها در حال انجام است؛ ایشان مجددا همان فرمایش گذشته را به ما گوشزد کردند و فرمودند: "این کارها و حرف ها راه به جایی نمی برد؛ بروید کار اثباتی کنید و نیرو و فکر خود را صرف این مسایل دست چندم نکنید؛ این ها گاهی آدم را می کشانند [دنبال خودشان] بستگی دارد به این که وزن شما چقدر باشد." عرض کردم شما در برابر این همه اهانت و تهمت و دروغ که بعضا حتی از سوی کسانی انجام می شود که حق استادی هم به گردنشان دارید ناراحت و دلگیر نمی شوید؟ فرمودند: ...»

بقیه اش را خودتان بخوانید حتما!

* * *

نگاهی بیاندازید به تیتر روزنامه ها و سایت ها و مصاحبه ها. از انتخابات به این طرف به قول حاج مهران انگار دارند ما را سیخونک می زنند که عصبانی بشویم و عکس العمل نشان دهیم و لابد دعوا راه بیاندازیم! البته هدف میانی شان همین بوده و هست. هرچند داغ یک میلیمتر بی قانونی و آشوب را هم به دلشان گذاشتیم اما به عنوان هدف اصلی هنوز هم تلاش می کنند "ما را به دنبال خودشان بکشانند" تا در میدانی که آنها می خواهند بازی کنیم نه در عرصه کارزار اصلی. من اعتقاد دارم هیچ چیز به اندازه بازی در زمینی که ما تعریف می کنیم برای آنها ناخوشایند و آزاردهنده نیست. خاصیت جبهه باطل این است.

از آن طرف، اصلا نتیجه گرایانه که نگاه کنیم واضح است که جدال با اینها فایده ای ندارد. مثلا وقتی آقای خاتمی در دیداری می گوید: «در سال‌های گذشته ما واقعا اکثریت بودیم ولی به ما می‌گفتند نفس نکشید!» یا «باید حصر و حبس‌ ها برداشته شود!» ... معلوم است که تمام پس گردنی های عالم هم برای علاج ایشان افاقه نخواهد کرد! بحث و گفتگو پیشکش! این حرف ها عقده گشایی باشند یا بازی سازی یا هرچه ... قدر مسلم این است که اصلاح پذیر نیستند.

* * *

نمی گویم نباید روشنگری کرد یا نباید جواب داد. نمی گویم کارهایی تا الان کرده ایم عبث بوده. مطلقا اینطور نیست. می گویم هدف اصلی را گم نکنیم. مبادا چند سال بعد رهبری بگویند: «مدت ها پیش در مورد سبک زندگی توصیه هایی کردم ولی دنبال نشد.»

* * *

«نگران نباشید. ان الله یدافع عن الذین آمنوا و لا یحیق المکر السیئ الا باهله؛ خداوند مکر و خدعه های سوء را به صاحبانش بر می گرداند.»

شما را نمی دانم. ولی این جملات مثل لامپ هزار ولت دل من را روشن کرد!

یاحق


پانوشت 1: مطلب طنزی نوشته بودم که اگر همزمان تقدیم تان نمی کردم، می سوخت:

تفسیر یک جمله باور نکردنی!

پانوشت 2: بعضی دوستان در مورد سوریه سوال کردند. تمام قرائن نشان می دهد که امریکا در صدد دخالت نظامی است. این تصمیم آمریکا بی ارتباط با مواضع نرم ایران در روزهای اخیر نیست. اگر ایران و روسیه در این فقره کوتاه بیایند قطعا سوریه هم مثل عراق و افغانستان خواهد شد.

پانوشت 3: در حال حاضر در مشهد نائب الزیاره عزیزان هستم. البته کامنت های تان تایید نشده نمی ماند. نگران نباشید!

پانوشت 4: پست جدید وبلاگ تنیر هم برای همشهری های دزفولی در دست نگارش است. اگر این کلاس هایی که در اردو برای مان گذاشته اند مجال بدهد آپش می کنم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ساعت ۹:۳۳ ق.ظ  توسط محمد کوره پز  |